نویسنده‌ی پرسش: عبد الله صمدی تاریخ پرسش: ۱۴۰۰/۵/۲۳

بابت پرسش‌های پی در پی خود، عذرخواهی می‌کنم؛ چراکه پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر علامه منصور هاشمی خراسانی، تنها پایگاهی است که جواب درست را به ما می‌رساند. خداوند شما را پیروز گرداند.

پاسخ به پرسش شماره: ۶ تاریخ پاسخ به پرسش: ۱۴۰۰/۶/۲

پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، به همه‌ی سؤالات اهل ایمان پاسخ می‌دهد، ولی باید توجّه داشت که «کثرت سؤال» در اسلام کار خوبی محسوب نمی‌شود؛ چنانکه به تواتر از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم روایت شده است: «إِيَّاكُمْ وَكَثْرَةَ السُّؤَالِ، وَإِضَاعَةَ الْمَالِ، وَقِيلَ وَقَالَ»؛ «از کثرت سؤال و هدر دادن مال و قیل و قال بپرهیزید»[۱] و مراد از کثرت سؤال، چهار چیز است:

۱ . پرسیدن سؤالی که ممکن است پاسخ آن برای سؤال‌کننده قابل قبول یا عمل نباشد، یا باعث بروز فتنه و اختلاف شود؛ چنانکه خداوند فرموده است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَسْأَلُوا عَنْ أَشْيَاءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ ... قَدْ سَأَلَهَا قَوْمٌ مِنْ قَبْلِكُمْ ثُمَّ أَصْبَحُوا بِهَا كَافِرِينَ[۲]؛ «ای کسانی که ایمان آوردید! درباره‌ی چیزهایی سؤال نکنید که اگر برایتان آشکار شود، شما را بد می‌آید ... پیش از شما گروهی درباره‌ی آن‌ها سؤال کردند و سپس به آن‌ها کافر شدند».

۲ . پرسیدن سؤال درباره‌ی چیزی فرضی و انتزاعی، یا چیزی که به سؤال‌کننده مربوط نمی‌شود، یا در عمل مورد نیاز و ابتلای او نیست و با این اوصاف، اهمّیّت و اولویّتی ندارد؛ چنانکه روایت شده است: «سَلْ عَمَّا يَعْنِيكَ، وَلَا تَسْأَلْ عَمَّا لَا يَعْنِيكَ»[۳]؛ «درباره‌ی چیزی سؤال کن که به تو مربوط می‌شود و به آن نیاز داری و درباره‌ی چیزی سؤال نکن که به تو مربوط نمی‌شود و به آن نیاز نداری» و روایت شده است: «مِنْ حُسْنِ إِسْلَامِ الْمَرْءِ تَرْكُهُ مَا لَا يَعْنِيهِ»[۴]؛ «از حُسن دین‌داری انسان، واگذاشتن چیزی است که برای او لازم نیست و به کارش نمی‌آید».

۳ . پرسیدن سؤال برای «تعنّت»، یعنی برای جدل با عالم، یا عاجز کردن و گیر انداختن او، یا کشیدن چیزی که مایل به گفتن آن نیست از زیر زبان او، یا واداشتن او به گفتن چیزی که بتوان از آن بر ضدّ او سوء استفاده کرد، یا منحرف کردن و بازداشتن او از پرداختن به موضوعی مهم‌تر، یا هر مقصود دیگری جز کسب علم و معرفت؛ چنانکه روایت شده است: «سَلْ تَفَقُّهًا، وَلَا تَسْأَلْ تَعَنُّتًا»[۵]؛ «برای تفقّه سؤال کن و برای تعنّت سؤال نکن».

۴ . پرسیدن سؤالی بسیار کلّی که فروع و شقوق فراوانی دارد و پاسخ مفصّل و مطوّلی را اقتضا می‌کند، یا سؤالی بسیار ریز که پاسخ آن به سادگی از عمومات معلوم است و نیازی به پاسخ جداگانه ندارد، یا سؤالی تکراری که پیش‌تر پاسخ داده شده است، یا سؤالی جدید پیش از آنکه سؤال قبلی پاسخ داده شود، یا سؤالی جدید پیش از آنکه به پاسخِ داده‌شده به سؤال قبلی عمل شود، یا سؤالاتی پی در پی بدون رعایت فواصل مناسب؛ چنانکه خداوند در داستان گاو بنی اسرائیل، سؤالات متعدّد و ریز آنان را نکوهش کرده و سبب سخت‌تر شدن کار برای آنان دانسته[۶] و در داستان موسی و خضر علیهما السلام فرموده است: ﴿قَالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِي فَلَا تَسْأَلْنِي عَنْ شَيْءٍ حَتَّى أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْرًا[۷]؛ «گفت: اگر از من پیروی کنی، نباید از من درباره‌ی چیزی بپرسی تا آن گاه که خودم درباره‌ی آن برایت سخن بگویم» و از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم روایت شده است: «ذَرُونِي مَا تَرَكْتُكُمْ، فَإِنَّمَا هَلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ بِكَثْرَةِ سُؤَالِهِمْ وَاخْتِلَافِهِمْ عَلَى أَنْبِيَائِهِمْ، فَمَا أَمَرْتُكُمْ بِهِ مِنْ شَيْءٍ فَأْتُوا مِنْهُ مَا اسْتَطَعْتُمْ، وَمَا نَهَيْتُكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»[۸]؛ «تا وقتی که خودم به شما چیزی نگفته‌ام من را واگذارید؛ زیرا کسانی که پیش از شما بودند، به خاطر کثرت سؤال‌شان و رجوع پی در پی به پیامبرانشان هلاک شدند، پس به هر چیزی که خودم شما را به آن امر کردم، تا حدّ توانتان عمل کنید و از هر چیزی که خودم شما را از آن نهی کردم، بپرهیزید» و از اهل بیت روایت شده است: «إِنَّ مِنْ حَقِّ الْعَالِمِ أَنْ لَا تُكْثِرَ عَلَيْهِ السُّؤَالَ، فَإِنَّمَا مَثَلُ الْعَالِمِ مَثَلُ النَّخْلَةِ تَنْتَظِرُهَا حَتَّى يَسْقُطَ عَلَيْكَ مِنْهَا شَيْءٌ»[۹]؛ «از حقوق عالم این است که بسیار از او سؤال نکنی؛ زیرا عالم مانند درخت خرماست که باید منتظر بمانی تا چیزی از آن برایت بیفتد» و روایت شده است: «لَا تَطْلُبُوا عِلْمَ مَا لَا تَعْلَمُونَ وَلَمَّا تَعْمَلُوا بِمَا عَلِمْتُمْ، فَإِنَّ الْعِلْمَ إِذَا لَمْ يُعْمَلْ بِهِ لَمْ يَزْدَدْ صَاحِبُهُ إِلَّا كُفْرًا، وَلَمْ يَزْدَدْ مِنَ اللَّهِ إِلَّا بُعْدًا»[۱۰]؛ «به دنبال دانستن چیزی که نمی‌دانید نباشید در حالی که هنوز به آنچه دانسته‌اید عمل نکرده‌اید؛ چراکه علم، هرگاه به آن عمل نشود، تنها بر کفر صاحبش و دوری او از خداوند می‌افزاید».

این چهار گونه، سؤالاتی است که پاسخ دادن به آن‌ها واجب نیست، بلکه گاه مفاسد آشکار یا پنهانی دارد و از این رو، اگر عالمی که معمولاً پاسخگوی سؤالات مردم است، از پاسخ دادن به آن‌ها خودداری کند، نباید او را متّهم و نکوهش کرد یا از او دلگیر و آزرده شد، بلکه باید به خود نگریست؛ چنانکه از عمر بن خطاب روایت شده است: «كُنْتُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ فِي بَعْضِ أَسْفَارِهِ، فَسَأَلْتُهُ عَنْ شَيْءٍ فَلَمْ يُجِبْنِي، ثُمَّ سَأَلْتُهُ فَلَمْ يُجِبْنِي، ثُمَّ سَأَلْتُهُ فَلَمْ يُجِبْنِي، فَقُلْتُ: ثَكِلَتْكَ أُمُّكَ یَا عُمَرُ! نَزَرْتَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ، كُلَّ ذَلِكَ لَا يُجِيبُكَ، فَحَرَّكْتُ بَعِيرِي، وَصِرْتُ فِي أُخْرَيَاتِ النَّاسِ، وَخَشِيتُ أَنْ يُنْزَلَ فِيَّ قُرْآنٌ»[۱۱]؛ «در برخی سفرهای رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به همراه او بودم، پس درباره‌ی چیزی از او سؤال کردم، ولی جوابم را نداد، بار دیگر سؤال کردم، ولی جوابم را نداد، بار دیگر سؤال کردم، ولی جوابم را نداد، پس با خود گفتم: مادرت به عزایت بنشیند ای عمر! سه بار مزاحم رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم شدی و هر بار جوابت را نداد! پس شترم را به حرکت درآوردم و به پشت سر مسلمانان رفتم و ترسیدم که درباره‌ام (به خاطر این کار ناپسند) آیه‌ای نازل شود»! بنابراین، هرگاه عالمی که معمولاً پاسخگوی سؤالات مردم است، عمداً از پاسخ دادن به سؤالی خودداری کرد، نباید به او اعتراض نمود، بلکه باید در صدد اصلاح نگرش و رفتار خود برآمد و از خداوند طلب مغفرت و توفیق کرد و روشن است که تشخیص سؤالات به‌جا از سؤالات چهارگانه‌ای که نیازی به پاسخ ندارند، بر عهده‌ی عالم است، نه بر عهده‌ی سؤال‌کننده؛ چراکه همه‌ی سؤالات از نظر سؤال‌کنندگان آن‌ها، به‌جا و نیازمند پاسخ هستند و این مراد اهل بیت از احادیثی است که در آن‌ها فرموده‌اند: «عَلَیْكُمْ أَنْ تَسْأَلُونَا، وَلَيْسَ عَلَيْنَا الْجَوَابُ، إِنْ شِئْنَا أَجَبْنَا وَإِنْ شِئْنَا أَمْسَكْنَا»؛ «بر عهده‌ی شماست که از ما سؤال کنید و بر عهده‌ی ما نیست که جواب بدهیم، اگر بخواهیم جواب می‌دهیم و اگر بخواهیم خودداری می‌کنیم»[۱۲] و وصیّت ابن عباس به یکی از علما که در آن گفته است: «مَنْ سَأَلَكَ عَمَّا يَعْنِيهِ فَأَفْتِهِ، وَمَنْ سَأَلَكَ عَمَّا لَا يَعْنِيهِ فَلَا تُفْتِهِ»[۱۳]؛ «هر کس از تو درباره‌ی چیزی پرسید که برایش لازم است، جوابش را بده و هر کس از تو درباره‌ی چیزی پرسید که برایش لازم نیست، جوابش را نده».

↑[۱] . برای این مضمون در احادیث رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم، بنگرید به: الجامع لمعمر بن راشد، ج۱۰، ص۴۴۰؛ موطأ مالك رواية أبي مصعب الزهري، ج۲، ص۱۶۹؛ الجامع لابن وهب، ص۵۴۰؛ الطبقات الكبرى لابن سعد، ج۷، ص۵۸؛ مسند أحمد، ج۳۰، ص۱۱۵؛ الزهد لهناد بن السري، ج۲، ص۵۵۸؛ المنتخب من مسند عبد بن حميد، ج۱، ص۳۱۷؛ مسند الدارمي، ج۳، ص۱۸۱۰؛ صحيح البخاري، ج۹، ص۹۵؛ صحيح مسلم، ج۳، ص۳۴۰؛ المحاسن للبرقي، ج۱، ص۲۶۹؛ التاريخ الكبير لابن أبي خيثمة (السفر الثاني)، ج۲، ص۶۰۷؛ مسند البزار، ج۱۵، ص۱۴۳؛ السنن الكبرى للنسائي، ج۱۰، ص۳۸۲؛ معجم أبي يعلى، ص۴۹؛ مستخرج أبي عوانة، ج۴، ص۶۵؛ مساوئ الأخلاق للخرائطي، ص۱۱۹؛ الكافي للكليني، ج۱، ص۶۰، ج۵، ص۳۰۰.
↑[۲] . المائدة/ ۱۰۱-۱۰۲
↑[۳] . الغارات للثقفي، ج۱، ص۱۷۹؛ علل الشرائع لابن بابويه، ج۱، ص۶۴؛ الإبانة الكبرى لابن بطة، ج۱، ص۴۱۸؛ حلية الأولياء وطبقات الأصفياء لأبي نعيم الأصبهاني، ج۴، ص۳۶۵
↑[۴] . الجامع لمعمر بن راشد، ج۱۱، ص۳۰۷؛ موطأ مالك رواية أبي مصعب الزهري، ج۲، ص۷۴؛ الجامع لابن وهب، ص۴۱۰؛ مسند أحمد، ج۳، ص۲۵۹؛ الإيمان للعدني، ص۱۱۱؛ سنن ابن ماجه، ج۲، ص۳۱۵؛ سنن الترمذي، ج۴، ص۱۳۶؛ الصمت لابن أبي الدنيا، ص۹۲؛ أمثال الحديث لأبي الشيخ الأصبهاني، ص۹۰
↑[۵] . تفسير القرآن من الجامع لابن وهب، ج۲، ص۶۶؛ تفسير عبد الرزاق، ج۳، ص۲۳۴؛ المعيار والموازنة للإسكافي، ص۲۹۸؛ الغارات للثقفي، ج۱، ص۱۷۹؛ الكافي للكليني، ج۶، ص۳۸۱؛ الخصال لابن بابويه، ص۲۰۹؛ الإبانة الكبرى لابن بطة، ج۱، ص۴۱۸؛ نهج البلاغة للشريف الرضي، ص۵۳۱؛ جامع بيان العلم وفضله لابن عبد البر، ج۱، ص۴۶۴؛ تفسير السمعاني، ج۵، ص۲۵۰
↑[۶] . بنگرید به: سوره‌ی بقره، آیات ۶۷ تا ۷۱.
↑[۷] . الکهف/ ۷۰
↑[۸] . صحيفة همام بن منبه، ج۱، ص۳۶؛ الجامع لمعمر بن راشد، ج۱۱، ص۲۲۰؛ موطأ مالك رواية محمد بن الحسن الشيباني، ص۳۴۳؛ مسند الشافعي، ص۲۷۲؛ مسند الحميدي، ج۲، ص۲۷۲؛ مسند ابن الجعد، ص۱۷۶؛ مسند إسحاق بن راهويه، ج۱، ص۱۵۱؛ مسند أحمد، ج۱۶، ص۷۶؛ صحيح البخاري، ج۹، ص۹۴؛ صحيح مسلم، ج۴، ص۱۸۳۰؛ سنن ابن ماجه، ج۱، ص۳؛ سنن الترمذي، ج۵، ص۴۷؛ مسند البزار، ج۱۴، ص۳۹۱؛ السنة للمروزي، ص۳۹؛ سنن النسائي، ج۵، ص۱۱۰؛ مسند أبي يعلى، ج۱۲، ص۲۸؛ صحيح ابن خزيمة، ج۴، ص۱۲۹؛ أحكام القرآن للطحاوي، ج۲، ص۱۱؛ صحيح ابن حبان، ج۵، ص۴۶۵
↑[۹] . المحاسن للبرقي، ج۱، ص۲۳۳؛ الكافي للكليني، ج۱، ص۳۷؛ الإرشاد للمفيد، ج۱، ص۲۳۰؛ مستطرفات السرائر لابن إدريس، ص۲۸۵
↑[۱۰] . الكافي للكليني، ج۱، ص۴۴
↑[۱۱] . موطأ مالك رواية أبي مصعب الزهري، ج۱، ص۱۰۵؛ نسخة عبد اللّه بن صالح كاتب الليث، ص۱۴۷؛ مسند أحمد، ج۱، ص۳۳۶؛ صحيح البخاري، ج۶، ص۱۳۵ و ۱۸۹؛ سنن الترمذي، ج۵، ص۳۸۵؛ فوائد أبي علي المدائني، ص۴۳
↑[۱۲] . برای این مضمون در احادیث اهل بیت، بنگرید به: بصائر الدرجات للصفار، ص۵۸؛ قرب الإسناد للحميري، ص۳۵۰؛ تفسير العيّاشي، ج۲، ص۱۱۷؛ تفسير عليّ بن إبراهيم القميّ، ج۲، ص۶۸؛ الكافي للكليني، ج۱، ص۲۱۱؛ الأمالي للطوسي، ص۶۶۴.
↑[۱۳] . الجرح والتعديل لابن أبي حاتم، ج۷، ص۸؛ حلية الأولياء وطبقات الأصفياء لأبي نعيم الأصبهاني، ج۳، ص۳۲۷؛ المدخل إلى السنن الكبرى للبيهقي، ص۴۴۰؛ التمهيد لما في الموطأ من المعاني والأسانيد لابن عبد البر، ج۲، ص۳۱؛ تاريخ دمشق لابن عساكر، ج۴۱، ص۸۳