نویسنده‌ی نقد: کریمی تاریخ نقد: ۱۳۹۹/۱۱/۲۲

در نامه‌ای از جناب علامه منصور هاشمی خراسانی آمده است: «پس خداوند بنده‌ای از بندگانش را از جایی که آفتاب می‌دمد برانگیخت، با حکمت و اندرز نیکو تا عهد او را به یاد آنان آورد و آنان را به سوی خلیفه‌اش در زمین از عترت و اهل بیت پیامبرش دعوت کند، باشد که آنان بازگردند و آن بنده من هستم. پس دعوتم را اجابت کنید و به سوی مهدی بازگردید، تا گناهانتان آمرزیده شود و کارهاتان سامان یابد، پیش از آنکه روزی بر شما برسد که بر عاد و ثمود و قوم نوح رسید». سؤال من این است که اگر ایشان ادّعایی ندارد، پس این بخش از نامه‌ی ایشان را چه چیزی می‌توان در نظر گرفت؟ آیا این نوشته ادّعا نیست؟

پاسخ به نقد شماره: ۱۴ تاریخ پاسخ به نقد: ۱۳۹۹/۱۱/۲۸

منظور از ادّعایی که گفته می‌شود علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی ندارد، ادّعای چیزی فراتر از زمینه‌سازی برای ظهور امام مهدی علیه السلام است که در ادّعای داشتن مقامی خاص از جانب خداوند مانند امامت یا نیابت تجلّی می‌یابد و علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی از آن مبرّا است، وگرنه مطلق ادّعا به معنای خبر از وجود هر گونه صفتی در خود، قابل اجتناب نیست! به عنوان مثال، آیا شما ادّعا ندارید که مسلمان هستید؟! واضح است که ادّعا دارید، ولی نمی‌توان شما را به سبب آن نکوهش کرد؛ زیرا مسلمان بودن، واقعیّتی عینی و محسوس در شماست که به یگانگی خداوند و پیامبری پیامبر خاتم شهادت می‌دهید و به وجوب نماز و روزه و حجّ و زکات اقرار دارید. علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی نیز بنده‌ای از بندگان خداوند است که از جایی که آفتاب بر مسلمانان طلوع می‌کند، یعنی شرق جهان اسلام، به پا خاسته است تا با حکمت و اندرز نیکو، عهد خداوند یعنی فرمان او در قرآن و سنّت را به یاد مسلمانان آورد و آنان را به سوی خلیفه‌ی خداوند در زمین از عترت و اهل بیت پیامبرش یعنی امام مهدی علیه السلام دعوت کند، باشد که آنان به سوی حق بازگردند. این واقعیّتی عینی و محسوس در این عالم دینی و مانند ادّعای شماست که می‌گویید: «من مسلمان هستم»؛ زیرا واضح است که او بنده‌ای از بندگان خداوند است و در شرق جهان اسلام به پا خاسته است و همه‌ی کتاب‌ها، درس‌ها، نامه‌ها و گفتارهای او که میان مسلمانان منتشر شده، آکنده از یادآوریِ فرمان خداوند در قرآن و سنّت و دعوت به سوی امام مهدی علیه السلام است و با این اوصاف، نمی‌توان او را به سبب چنین ادّعایی نکوهش کرد، همان طور که نمی‌توان شما را به سبب ادّعای مسلمان بودن نکوهش کرد. اگر منظور شما از ادّعا، تعبیر آن جناب به این است که خداوند بنده‌اش را برانگیخت، واضح است که منظور آن جناب برانگیختن تکوینی و تقدیری است، نه برانگیختن تشریعی که در برانگیختن پیامبران از طریق وحی تحقّق پیدا می‌کند؛ چراکه هر خیری، با حول و قوّه و هدایت و توفیق و یاری خداوند واقع می‌شود و از این جهت، به او انتساب پیدا می‌کند؛ مانند سخن مردم که می‌گویند: «خداوند من را هدایت کرد» یا «خداوند من را نجات داد» یا «خداوند من را به موقع رساند» یا «خداوند به دلم انداخت» و مانند آن که به معنای وقوع خیر برای آنان با حول و قوّه و هدایت و توفیق و یاری خداوند است، نه به این معنا که خداوند به آنان وحی کرده یا آنان را به مقام خاصّی منصوب نموده است، بل گاهی کارهای شر نیز از آن جهت که عادلانه به شمار می‌روند، به خداوند نسبت داده می‌شوند؛ مانند سخن مردم که می‌گویند: «خداوند دشمنانم را از بین برد» یا «خداوند میان دشمنانم اختلاف انداخت» یا «خداوند به سبب اختلاف و اعمال بد مسلمانان، کافران را بر آنان مسلّط کرد» یا مانند این. چنین تعابیری نه تنها در سخن مردم، بلکه در سخن خداوند نیز کاربرد فراوانی دارد؛ مانند سخن او که فرموده است: ﴿فَبَعَثَ اللَّهُ غُرَابًا يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ[۱]؛ «پس خداوند کلاغی را برانگیخت که زمین را بگردد»، در حالی که کلاغ پیامبر نبوده و سخن او با اشاره به لشکر بختنصر که فرموده است: ﴿بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَادًا لَنَا أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ فَجَاسُوا خِلَالَ الدِّيَارِ[۲]؛ «برخی بندگان جنگاور خود را بر ضدّ شما برانگیختیم، پس آنان لابه‌لای خانه‌ها را گشتند»، در حالی که لشکر بختنصر کافر بودند و سخن او با اشاره به دشمنان یهودیان که فرموده است: ﴿وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكَ لَيَبْعَثَنَّ عَلَيْهِمْ إِلَىٰ يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَنْ يَسُومُهُمْ سُوءَ الْعَذَابِ[۳]؛ «و چون پروردگارت اعلان کرد که همواره تا روز قیامت کسی را بر می‌انگیزد که به آنان بدترین رنج را بچشاند»، در حالی که چنین کسی گاه مانند هیتلر، کافری ظالم بوده و سخن او با اشاره به فرعونیان که فرموده است: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ[۴]؛ «و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به سوی آتش فرا می‌خوانند»، در حالی که پیشوا قرار دادن آنان جنبه‌ی تکوینی و تقدیری داشته است، نه تشریعی و سخن او با اشاره به حاکمان ظالم که فرموده است: ﴿وَإِذَا أَرَدْنَا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيرًا[۵]؛ «و هرگاه بخواهیم سرزمینی را نابود کنیم، سرمستانش را حاکم می‌گردانیم، پس در آن فساد می‌کنند، پس مستحقّ چیزی که گفتیم می‌شوند، پس آن را کاملاً ویران می‌گردانیم» و آیاتی دیگر از این دست که فراوانند.

این‌ها همه دلیل بر آن است که سخن علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، ادّعایی گزاف و وهم‌آلود از سنخ ادّعای مدّعیان دروغین نیست، بلکه بیان واقعیّتی عینی و مشهود با تعبیری متعارف و سازگار با قرآن است، مگر در نظر دشمنان بیماردل، بدگمان، عیب‌جو، بهانه‌گیر و کوته‌بینی که می‌خواهند به هر نحو ممکن، عالمی صدّیق و صالح را یک مدّعی دروغین جلوه دهند تا شاید با این مکر و حیله، عوام بی‌خبر را از او بترسانند و دور کنند، برای اینکه مدّتی بیشتر، از قدرت و ریاست برخوردار باشند و جان و مال مردم را غارت کنند.

↑[۱] . المائدة/ ۳۱
↑[۲] . الإسراء/ ۵
↑[۳] . الأعراف/ ۱۶۷
↑[۴] . القصص/ ۴۱
↑[۵] . الإسراء/ ۱۶
تعلیق شماره: ۱ نویسنده‌ی تعلیق: منتظر تاریخ تعلیق: ۱۴۰۲/۱/۲۲

بارها در این سایت اسلامی اعلام شده است که علامه منصور هاشمی خراسانی ادّعایی مبنی بر موعود بودن ندارند، اما برخی سخنان ایشان برای این حقیر، با عدم ادّعای موعود بودن قابل جمع نیست. لذا از شما می‌پرسم تا برایم جمع کنید. خدا به شما جزای خیر دهد.

ایشان در یکی از گفتارهای خود، اصحابشان را اصحاب مهدی در آخر الزمان می‌دانند که فاتح شرق و غرب می‌شوند. با این حساب، فرمانده‌ی آنان یعنی خودشان، باید خراسانی موعود باشند. همچنین، در جایی دیگر تصریح کرده‌اند که مؤمنان همراهشان، سپاهیان خشم هستند که به تعبیر روایات، یک نفر یک نفر و دو نفر دو نفر و ... جمع می‌شوند و با این حساب، ایشان نیز که فرمانده‌ی آنان است، باید خراسانی موعود باشند.

این سخنان چطور با عدم ادّعای موعود بودن قابل جمع است؟ با تشکر

پاسخ به تعلیق: ۱ تاریخ پاسخ به تعلیق: ۱۴۰۲/۲/۴

سخنانی که شما از این عالم بزرگوار نقل کرده‌اید، دلالتی بر ادّعای موعود بودن توسّط ایشان ندارند؛ چراکه در صورت موعود نبودن ایشان نیز صادقند. به بیان تفصیلی، صدق این سخن که یاران ایشان، یاران مهدی هستند و شرق و غرب را فتح می‌کنند، متوقّف بر آن نیست که ایشان همان خراسانی موعود باشد، مگر اینکه ادّعا کرده باشد احدی جز یاران ایشان، از یاران مهدی نخواهد بود و در فتح جهان مشارکت نخواهد داشت، در حالی که چنین ادّعایی نکرده؛ همچنانکه نفرموده است سپاهیان خشم منحصراً از یاران ایشان یا یاران خراسانی موعود هستند و کس دیگری نمی‌تواند از آنان باشد و روشن است که «اثبات شیء نفی ماعدا نمی‌کند». وانگهی باید توجّه داشت که عنوان «یاران ایشان»، می‌تواند شامل کسانی که پس از ایشان راه ایشان را ادامه می‌دهند و آموزه‌ها و اندیشه‌های ایشان را به میراث می‌برند نیز بشود و با این حساب، خراسانی موعود نیز می‌تواند از «یاران ایشان» باشد؛ چراکه ایشان، آغازگر نهضت زمینه‌سازی برای ظهور مهدی در چهارچوبی معقول و مشروع است و با این حساب، هر کس دیگری که فرضاً پس از ایشان چنین نهضتی را رهبری کند، ناگزیر ادامه‌دهنده یا زنده‌کننده‌ی نهضت ایشان خواهد بود و تبعاً از یاران ایشان محسوب خواهد شد؛ چنانکه خود فرموده است:

«إِذَا قِيلَ لَكُمْ فِي الرَّجُلِ قَوْلٌ، فَكَانَ فِي وَلَدِهِ أَوْ شَبَهِهِ أَوْ تَبَعِهِ فَلَا تُكَذِّبُوهُ، فَإِنَّهُ بَدَاءٌ، وَقَدْ يَقُولُ الْقَائِلُ مَا يَنْصَرِفُ إِلَى وُجُوهٍ كَثِيرَةٍ لَهُ مِنْ كُلِّهَا الْمَخْرَجُ»؛ «هرگاه به شما درباره‌ی کسی چیزی گفته شد، پس در فرزند او یا شبیه او یا پیرو او تحقّق یافت، آن را دروغ نشمارید؛ چراکه آن بداء است و گاه گوینده چیزی می‌گوید که وجوه متعدّدی را بر می‌تابد و از هر وجهی برایش راه خروجی است».