أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ حَبِيبٍ الطَّبَرِيُّ وَوَلِيدُ بْنُ مَحْمُودٍ السِّجِسْتَانِيُّ وَجُبَيْرُ بْنُ عَطَاءٍ الْخُجَنْدِيُّ جَمِيعًا، قَالُوا: مَرِضَ الْمَنْصُورُ شَهْرَيْنِ وَلَمْ يَنْفَعْهُ دَوَاءٌ حَتَّى خِفْنَا عَلَيْهِ الْمَوْتَ، فَقُلْنَا: لَوْ دَعَوْتَ اللَّهَ أَنْ يَشْفِيَكَ! قَالَ: إِنِّي أَرْجُو مِنْ صَبْرِي مَا أَرْجُو مِنْ دُعَائِي! فَلَمَّا أَصْبَحَ قَالَ: إِنِّي دَعَوْتُ رَبِّي، وَإِنِّي نُبِّئْتُ أَنَّ عَدُوًّا لِي قَدْ سَحَرَنِي، فَافْحَصُوا عَنْ عُقْدَةٍ فِي الْبَيْتِ! فَفَحَصْنَا فَلَمْ نَجِدْ شَيْئًا، فَقُلْنَا لَهُ: لَيْسَتْ فِي الْبَيْتِ عُقْدَةٌ! قَالَ: إِنَّهَا فِيهِ، اللَّهُمَّ أَخْرِجْهَا لِي! فَبَعَثَ اللَّهُ هِرَّةً تَبْحَثُ تَحْتَ شَجَرَةٍ فِي الْبَيْتِ، فَأَخْرَجَتْ خَرِيطَةً مِنْ قُمَاشٍ! فَقَالَ الْمَنْصُورُ: اللَّهُ أَكْبَرُ! ثُمَّ جَاءَ إِلَيْهَا حَتَّى أَخَذَهَا، فَوَجَدَ فِيهَا وَرَقَةً مَعْقُودَةً فِيهَا طِلَسْمٌ مَكْتُوبٌ! فَقَالَ: اللَّهُ أَكْبَرُ! آتُونِي بِمَاءٍ طَاهِرٍ، فَأَتَيْنَاهُ بِهِ، فَقَرَأَ عَلَيْهِ «فَاتِحَةَ الْكِتَابِ» وَ«قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ» وَنَفَخَ فِيهِ، ثُمَّ جَلَسَ فِي مُصَلَّاهُ مُسْتَقْبِلَ الْقِبْلَةِ وَغَسَلَ الْوَرَقَةَ فِي الْمَاءِ حَتَّى مَحَى الْكَلِمَاتِ وَالْخُطُوطَ بِيَدِهِ وَهُوَ يَقُولُ: ﴿مَا جِئْتُمْ بِهِ السِّحْرُ ۖ إِنَّ اللَّهَ سَيُبْطِلُهُ ۖ إِنَّ اللَّهَ لَا يُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِينَ[۱]، وَيَقُولُ: ﴿إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ ۗ أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ ۗ تَبَارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ ۝ ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعًا وَخُفْيَةً ۚ إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ ۝ وَلَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا وَادْعُوهُ خَوْفًا وَطَمَعًا ۚ إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِنَ الْمُحْسِنِينَ[۲]، فَلَمَّا فَرِغَ مِنْ ذَلِكَ أَخَذَ الْوَرَقَةَ بِخَرِيطَتِهَا وَخُيُوطِهَا، فَأَخْرَجَهَا مِنَ الْبَيْتِ فَأَحْرَقَهَا وَهُوَ يَقُولُ: ﴿وَأَلْقِ مَا فِي يَمِينِكَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا ۖ إِنَّمَا صَنَعُوا كَيْدُ سَاحِرٍ ۖ وَلَا يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتَى[۳]، ثُمَّ دَخَلَ الْبَيْتَ فَغَسَلَ يَدَيْهِ وَجَدَّدَ وُضُوءَهُ لِلصَّلَاةِ، فَصَلَّى رَكْعَتَيْنِ، ثُمَّ سَجَدَ وَدَعَا وَهُوَ سَاجِدٌ، ثُمَّ قَامَ وَذَهَبَ إِلَى زَاوِيَةٍ فَنَامَ، فَلَمْ يَسْتَيْقِظْ إِلَّا نَشِيطًا طَيِّبَ النَّفْسِ كَأَنْ لَمْ يَكُنْ مَرِيضًا مِنْ قَبْلُ، فَقَالَ: شَفَانِي رَبِّي وَأَذْهَبَ عَنِّي رِجْزَ الشَّيْطَانِ، إِنَّ رَبِّي قَرِيبٌ مُجِيبٌ، فَقُلْنَا: جُعِلْنَا فِدَاكَ، وَهَلْ عَرَفْتَ السَّاحِرَ؟ فَقَالَ بِرَأْسِهِ: نَعَمْ، ثُمَّ قَالَ: لَا تَقُومُ السَّاعَةُ حَتَّى يَخْرُجَ ثَلَاثُونَ دَجَّالًا كُلُّهُمْ يَكْذِبُ عَلَى اللَّهِ وَعَلَى رَسُولِهِ.

ترجمه‌ی گفتار:

عبد الله بن حبیب طبری و ولید بن محمود سجستانی و جُبیر بن عطاء خُجندی همگی ما را خبر دادند، گفتند: منصور دو ماه بیمار شد و هیچ دارویی به او سودی نرساند، تا اینکه بر او از مرگ ترسیدیم، پس گفتیم: کاش به درگاه خداوند دعا می‌کردی تا تو را شفا دهد! فرمود: من به صبر خود امیدی دارم که به دعای خود دارم! پس چون صبح کرد فرمود: من به درگاه پروردگارم دعا کردم و آگاهی یافتم که دشمنم من را سحر کرده است، پس به دنبال گرهی در خانه بگردید! پس گشتیم ولی چیزی نیافتیم، پس به او گفتیم: در خانه گرهی نیست! فرمود: آن در خانه است، خداوندا! آن را برای من بیرون بیاور! پس خداوند گربه‌ای را برانگیخت که زیر درختی در خانه را گشت، پس بسته‌ای پارچه‌ای را بیرون آورد! پس منصور فرمود: الله اکبر! سپس به سوی آن آمد و آن را برداشت، پس در آن کاغذ گره خورده‌ای یافت که در آن طلسمی نوشته شده بود! پس فرمود: الله اکبر! برای من آب پاکی بیاورید، پس برای او آوردیم، پس «فاتحة الکتاب» و «قل أعوذ بربّ الفلق» را بر آب خواند و در آن دمید، سپس در مصلای خود روی به قبله نشست و کاغذ را در آن شست و کلمات و خطوط را با دست خود محو کرد، در حالی که می‌فرمود: «چیزی که آوردید سحر است، هرآینه خداوند آن را باطل خواهد ساخت، هرآینه خداوند کار مفسدان را درست نمی‌کند» و می‌فرمود: «هرآینه پروردگار شما خداوندی است که آسمان‌ها و زمین را در شش روز بیافرید، سپس بر عرش استوا یافت و شب را بر روز می‌کشد در حالی که آن را با سرعت دنبال می‌کند و خورشید و ماه به امر او مسخّر هستند، آگاه باشید که آفرینش و فرمان برای اوست، متبارک است خداوند پروردگار جهانیان. پروردگارتان را با تضرّع و در نهان بخوانید، هرآینه او تعدّی کنندگان را دوست نمی‌دارد و در زمین پس از اصلاحش فساد نینگیزید و او را از روی بیم و امید بخوانید، هرآینه رحمت خداوند به نیکوکاران نزدیک است»، پس چون از این کار فارغ شد، کاغذ را به همراه بسته و نخ‌هایش گرفت و از خانه بیرون برد، پس آن‌ها را سوزاند در حالی که می‌فرمود: «و چیزی که در دستت است را بینداز تا چیزی که ساختند را ببلعد، چیزی که ساختند صرفاً نیرنگ ساحر است و ساحر هر کاری که بکند کامیاب نمی‌شود»، سپس به خانه درآمد و دستانش را شست و وضویش را برای نماز تازه کرد، پس دو رکعت نماز گزارد، سپس به سجده رفت و در حال سجده دعا کرد، سپس برخاست و به گوشه‌ای رفت و خوابید، پس بیدار نشد مگر با شادابی و سرزندگی چنانکه گویی پیش‌تر بیمار نبوده است، پس فرمود: پروردگارم من را شفا داد و آلایش شیطان را از من زدود، به راستی که پروردگارم نزدیک و اجابت‌کننده است، پس گفتیم: فدایت شویم، آیا ساحر را شناختی؟ پس با اشاره‌ی سر فرمود که آری، سپس فرمود: قیامت بر پا نمی‌شود تا آن گاه که سی دجّال بیرون بیایند که همگی بر خداوند و بر پیامبرش دروغ می‌بندند.

↑[۱] . یونس/ ۸۱
↑[۲] . الأعراف/ ۵۴-۵۶
↑[۳] . طه/ ۶۹