نویسنده‌ی پرسش: منصور تاریخ پرسش: ۱۳۹۹/۷/۴

من یک نویسنده هستم و ۲۷ کتاب و تعداد زیادی مقاله نوشته‌ام. لطفاً به سه سؤال من در زیر پاسخ دهید:

سؤال ۱: به نظر علامه منصور هاشمی خراسانی، حیات انسان‌ها مهم‌تر است یا کرامت و شرافت آن‌ها؟

سؤال ۲: مرگ اصلی یا موت اکبر برای انسان‌ها چه موقعی از زندگی اتفاق می‌افتد؟

سؤال ۳: اگر می‌توانستید مفهومی را به همه‌ی مردم جهان بیاموزید، چه مفهومی بیشترین تأثیر مثبت را بر بشریت داشت؟

پاسخ به پرسش شماره: ۳ تاریخ پاسخ به پرسش: ۱۳۹۹/۷/۱۰

لطفاً به نکات زیر توجّه کنید:

۱ . در جهان‌بینی اسلامی، کرامت و شرافت انسان از حیات او در دنیا مهم‌تر است؛ چراکه حیات او در دنیا دیر یا زود به پایان می‌رسد، ولی کرامت و شرافت او در دنیا و آخرت باقی می‌ماند و این مقتضای سخن خداوند است که فرموده است: ﴿وَمَا هَذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ ۚ وَإِنَّ الدَّارَ الْـآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ ۚ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ[۱]؛ «این زندگی دنیا جز یک سرگرمی و بازیچه نیست و سرای آخرت است که زندگی (حقیقی) است اگر بدانند» و فرموده است: ﴿يَا قَوْمِ إِنَّمَا هَذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا مَتَاعٌ وَإِنَّ الْـآخِرَةَ هِيَ دَارُ الْقَرَارِ[۲]؛ «ای قوم! زندگی دنیا تنها یک برخورداری است و آن آخرت است که سرای ماندگاری است» و فرموده است: ﴿أَرَضِيتُمْ بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا مِنَ الْـآخِرَةِ ۚ فَمَا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فِي الْـآخِرَةِ إِلَّا قَلِيلٌ[۳]؛ «آیا از آخرت به زندگی دنیا راضی شدید؟! در حالی که زندگی دنیا در برابر آخرت، جز اندکی نیست». از این رو، در روایتی از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم آمده است: «الْمَوْتُ خَيْرٌ لِلْمُؤْمِنِ مِنَ الْفِتْنَةِ»[۴]؛ «مرگ برای مؤمن از فتنه بهتر است» و در روایتی از علي علیه السلام آمده است: «الْمَوْتُ خَيْرٌ مِنَ الذُّلِّ فِي هَذِهِ الدُّنْيَا لِغَيْرِ الْحَقِّ»[۵]؛ «مرگ از ذلّت در این دنیا برای غیر حق بهتر است» و در روایت دیگری از او آمده است: «الْمَنِيَّةُ وَلَا الدَّنِيَّةُ، وَالتَّقَلُّلُ وَلَا التَّوَسُّلُ»[۶]؛ «مرگ نه ذلّت و فقر نه خواهش» و در روایتی از امام حسین علیه السلام آمده است: «مَوْتٌ فِي عِزٍّ خَيْرٌ مِنْ حَيَاةٍ فِي ذُلٍّ»[۷]؛ «مرگ با عزّت از زندگی با ذلّت بهتر است» و در روز عاشورا فرمود: «إِنِّي لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَةً، وَلَا الْحَيَاةَ مَعَ الظَّالِمِينَ إِلَّا بَرَمًا»[۸]؛ «من مرگ را جز سعادت و زندگی با ظالمان را جز رنج و خواری نمی‌بینم» و فرمود: «الْمَوْتُ خَيْرٌ مِنْ رُكُوبِ الْعَارِ ... وَالْعَارُ خَيْرٌ مِنْ دُخُولِ النَّارِ»[۹]؛ «مرگ از پذیرفتن ننگ بهتر است و ننگ از درآمدن به دوزخ بهتر است» و در نامه‌ای شگفت از علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی آمده است: «یا پاک شوید یا خاک شوید»[۱۰]، به این معنا که یا پاک زندگی کنید یا بمیرید؛ چراکه مرگ از زندگی در آلایش بهتر است؛ چنانکه پس از آن فرموده است: «راضی به مرگ بشوید و راضی به ننگ نشوید» و در جایی دیگر فرموده است: «آه ای مرگ! چه اندازه مشتاق تو هستم؛ چراکه زندگی در زندان لذّتی ندارد و همنشینی با دیوانگان جانکاه است. کاش می‌دانستم که چه هنگام دستم را خواهی گرفت و من را از این مزبله خواهی برد و به برادرانم ملحق خواهی کرد، در سرزمینی که هر چیزی در آن نیکوست»[۱۱] و در جایی دیگر فرموده است: «و چه بهتر است برای من مرگ از زیستن در جهانی که با ظلم انباشته شده و از مردارِ سگ نجس‌تر گردیده است»[۱۲].

۲ . مرگ حقیقی، زندگی در جهل و گمراهی است؛ چنانکه خداوند فرموده است: ﴿أَوَمَنْ كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا[۱۳]؛ «آیا کسی که مرده بود پس زنده‌اش کردیم و برای او نوری قرار دادیم که با آن در میان مردم راه برود، مانند کسی است که در تاریکی است و از آن بیرون نمی‌آید؟!» و فرموده است: ﴿إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ[۱۴]؛ «تو نمی‌توانی مردگان را بشنوانی و نمی‌توانی کران را بشنوانی هنگامی که رویگردان می‌شوند» و در روایتی از علي علیه السلام آمده است: «مِنْهُمْ تَارِكٌ لِإِنْكَارِ الْمُنْكَرِ بِلِسَانِهِ وَقَلْبِهِ وَيَدِهِ فَذَلِكَ مَيِّتُ الْأَحْيَاءِ»[۱۵]؛ «از آنان کسی است که مخالفت با بدی به زبان و دل و دست خود را ترک می‌کند، پس او مرده‌ی زندگان است» و آمده است: «الصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَالْقَلْبُ قَلْبُ حَيَوَانٍ، لَا يَعْرِفُ بَابَ الْهُدَى فَيَتَّبِعَهُ، وَلَا بَابَ الْعَمَى فَيَصُدَّ عَنْهُ، وَذَلِكَ مَيِّتُ الْأَحْيَاءِ»[۱۶]؛ «صورتش صورت انسان است و دلش دل حیوان؛ نه دروازه‌ی هدایت را می‌شناسد که از آن پیروی کند و نه دروازه‌ی گمراهی را تا از آن دوری جوید و او مرده‌ی زندگان است» و در روایتی از حذیفة آمده است: «لَيْسَ مَنْ مَاتَ فَاسْتَرَاحَ بِمَيْتٍ ... إِنَّمَا الْمَيْتُ مَيِّتُ الْأَحْيَاءِ، وَقِيلَ لَهُ: يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ، وَمَا مَيِّتُ الْأَحْيَاءِ؟ قَالَ: الَّذِي لَا يُنْكِرُ الْمُنْكَرَ بِيَدِهِ وَلَا بِلِسَانِهِ وَلَا بِقَلْبِهِ»[۱۷]؛ «مرده کسی نیست که از دنیا رفته و راحت شده، بلکه مرده مرده‌ی زندگان است! به او گفتند: ای ابا عبد الله! مرده‌ی زندگان کیست؟ گفت: کسی که به دست و زبان و دل خود با بدی مخالفت نمی‌کند» و روایت شده است که حسن بصری در مجلس وعظ خود این شعر را می‌خواند و می‌گفت: «صَدَقَ وَاللَّهِ، إِنَّهُ لَيَكُونُ حَيَّ الْجَسَدِ وَهُوَ مَيِّتُ الْقَلْبِ»[۱۸]؛ «به خدا سوگند که (شاعر) راست گفته است؛ چراکه جسم او زنده است، در حالی که دلش مرده است»؛ همچنانکه زندگی حقیقی، علم و هدایت است؛ چنانکه خداوند فرموده است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ[۱۹]؛ «ای کسانی که ایمان آوردید! خداوند و پیامبرش را اجابت کنید هنگامی که شما را فرا می‌خوانند به سوی چیزی که زنده‌ی‌تان می‌کند» و فرموده است: ﴿مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً[۲۰]؛ «هر کس از مرد یا زن که عمل صالح انجام دهد در حالی که مؤمن باشد، او را به حیات طیّبة زنده می‌کنیم» و فرموده است: ﴿وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا ۚ بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ[۲۱]؛ «و گمان نکنید کسانی که در راه خداوند کشته شدند مرده‌اند، بلکه زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی داده می‌شوند».

۳ . مهم‌ترین و مفیدترین مفهومی که به بشر آموخته شده، «توحید» و سپس «عدالت» است؛ چنانکه خداوند فرموده است: ﴿وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ[۲۲]؛ «و هرآینه در هر امّتی پیامبری فرستادیم که خداوند را بپرستید و از طاغوت بپرهیزید» و فرموده است: ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ[۲۳]؛ «هرآینه پیامبرانمان را با نشانه‌های روشن فرستادیم و به همراهشان کتاب و میزان نازل کردیم تا مردم به عدالت قیام کنند». از این رو، علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی دعوت خود را بر این دو محور متمرکز کرده؛ به این صورت که از یک سو در حال إحیاء و تعلیم توحید و مبارزه با شرک در همه‌ی مظاهر آن خصوصاً شرک در تشریع و تحکیم است؛ چنانکه در کتاب «بازگشت به اسلام» و گفتارهایی مانند گفتار ۱۷۳ قابل مشاهده است و از سوی دیگر در حال تعریف و تعلیم عدالت و زمینه‌سازی برای تحقّق آن در سراسر جهان به دست خلیفه‌ی خداوند است؛ چنانکه در کتاب «هندسه‌ی عدالت» و نامه‌هایی مانند نامه‌ی ۱۱ و ۱۴ قابل مشاهده است.

↑[۱] . العنکبوت/ ۶۴
↑[۲] . غافر/ ۳۹
↑[۳] . التّوبة/ ۳۸
↑[۴] . أحاديث إسماعيل بن جعفر، ص۴۴۵؛ مسند أحمد، ج۳۹، ص۳۶؛ معرفة الصحابة لأبي نعيم الأصبهاني، ج۵، ص۵۲۵؛ السنن الواردة في الفتن للداني، ج۱، ص۲۳۶
↑[۵] . شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج۶، ص۹۰
↑[۶] . نهج البلاغة للشريف الرضي، ص۵۴۶؛ التذكرة الحمدونية لابن حمدون، ج۱، ص۲۵۴
↑[۷] . مناقب آل أبي طالب لابن شهرآشوب، ج۳، ص۲۲۴
↑[۸] . العقد الفريد لابن عبد ربّه، ج۵، ص۱۲۹؛ المعجم الكبير للطبراني، ج۳، ص۱۱۴؛ شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار لابن حيّون، ج۳، ص۱۴۹؛ تحف العقول عن آل الرسول لابن شعبة الحراني، ص۲۴۵؛ معرفة الصحابة لأبي نعيم الأصبهاني، ج۲، ص۶۶۹؛ تاريخ دمشق لابن عساكر، ج۱۴، ص۲۱۸؛ مناقب آل أبي طالب لابن شهرآشوب، ج۳، ص۲۲۴؛ مرآة الزمان في تواريخ الأعيان لسبط بن الجوزي، ج۸، ص۱۱۸؛ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج۳، ص۳۱۰
↑[۹] . البيان والتبيين للجاحظ، ج۳، ص۱۸۵؛ نثر الدر في المحاضرات للآبي، ج۱، ص۲۳۱؛ الحاوي الكبير للماوردي، ج۱۷، ص۲۰۹؛ بحر المذهب للروياني، ج۱۴، ص۳۲۴
↑[۱۳] . الأنعام/ ۱۲۲
↑[۱۴] . النّمل/ ۸۰
↑[۱۵] . نهج البلاغة للشريف الرضي، ص۵۴۲؛ جامع الأحاديث للسيوطي، ج۳۱، ص۳۵۸؛ كنز العمّال للمتّقي الهندي، ج۱۶، ص۱۹۱
↑[۱۶] . نهج البلاغة للشريف الرضي، ص۱۱۹؛ ربيع الأبرار للزمخشري، ج۴، ص۸۶
↑[۱۷] . مصنف ابن أبي شيبة، ج۷، ص۵۰۴؛ الفوائد الشهير بالغيلانيات لأبي بكر الشافعي، ج۱، ص۳۸۷؛ فوائد أبي علي الصواف، ص۶۲؛ حلية الأولياء وطبقات الأصفياء لأبي نعيم الأصبهاني، ج۱، ص۲۷۵؛ شعب الإيمان للبيهقي، ج۱۰، ص۷۲، ج۱۳، ص۲۰۲؛ ترتيب الأمالي الخميسية للشجري، ج۲، ص۳۲۰
↑[۱۸] . مصنف عبد الرزاق، ج۳، ص۲۱۹؛ مصنف ابن أبي شيبة، ج۵، ص۲۷۶؛ الزهد لأحمد بن حنبل، ص۲۲۷؛ البيان والتبيين للجاحظ، ج۱، ص۱۱۶؛ شعب الإيمان للبيهقي، ج۹، ص۴۲۱
↑[۱۹] . الأنفال/ ۲۴
↑[۲۰] . النّحل/ ۹۷
↑[۲۱] . آل عمران/ ۱۶۹
↑[۲۲] . النّحل/ ۳۶
↑[۲۳] . الحدید/ ۲۵