نویسنده‌ی نقد: احمد رضا تاریخ نقد: ۱۳۹۹/۱/۱۸

جناب منصور هاشمی خراسانی در برخی گفتارها و نامه‌هایشان، از علم و کمالات خویش ستایش کرده‌اند که با سیره‌ی مؤمنان در تواضع و اخلاص منافات دارد. آیا ایشان عالم‌تر از خلفای خداوند هستند و به سرچشمه‌ی علم الهی اتصال دارند؟ البته در علم وافر ایشان شکّی نیست، ولی عقیده دارم که چنین رویکردی، برکت و نصرت خداوند را از زمینه‌سازان ظهور سلب می‌کند.

پاسخ به نقد شماره: ۱۳ تاریخ پاسخ به نقد: ۱۳۹۹/۱/۲۲

یاد کردن اولیاء خداوند از فضایل‌شان را نباید حمل بر «خودستایی» کرد. چنین برداشتی، ناشی از کج‌فهمی و کوته‌بینی است؛ زیرا خودستایی، کار متکبّران است و با یکی از دو ویژگی شناخته می‌شود که هیچ یک در یاد کردن اولیاء خداوند از فضایل‌شان وجود ندارد: یکم اینکه آمیخته به دروغ و غلوّ است؛ به این معنا که با حقایق ثابت یا قابل اثبات منافات دارد؛ مانند خودستایی مدّعیان دروغین که چیزی جز مهمل‌گویی و ادّعاهای نامعقول و مخالف شرع درباره‌ی خودشان نیست و دوم اینکه کاری نابه‌جا و غیر ضروری است؛ مانند خودستایی حاکمان و عالمانی که از قبول و اقبال عامّه برخوردارند و با این وصف، نیازی به یاد کردن از فضایل خود ندارند؛ چنانکه خداوند در کتاب خود به هر دو گروه اشاره کرده و فرموده است: ﴿لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَفْرَحُونَ بِمَا أَتَوْا وَيُحِبُّونَ أَنْ يُحْمَدُوا بِمَا لَمْ يَفْعَلُوا فَلَا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفَازَةٍ مِنَ الْعَذَابِ ۖ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ[۱]؛ «گمان نبر کسانی که به آنچه کرده‌اند شادمانند و دوست می‌دارند که به آنچه نکرده‌اند ستایش شوند، پس گمان نبر که آنان از عذاب رهایی می‌یابند و برایشان عذابی دردناک است»، ولی یاد کردن اولیاء خداوند از فضایل‌شان، چنین نیست؛ چراکه از یک سو بیان حقایقی ثابت یا قابل اثبات است و از سوی دیگر کاملاً به‌جا و ضروری است؛ با توجّه به اینکه آنان در زمان و مکان خود، «غریب» و «مظلوم» هستند؛ به این معنا که از یک سو با گروهی مواجهند که آنان را نمی‌شناسند و از فضایل‌شان آگاهی ندارند و از سوی دیگر گرفتار گروهی هستند که با آنان دشمنند و فضایل‌شان را انکار می‌کنند، در حالی که یاری‌شان به اقتضای حقّانیت‌شان بر هر دو گروه واجب است. اینجاست که اولیاء خداوند، چاره‌ای جز ذکر فضایل خود نمی‌یابند، باشد که بی‌خبران آگاهی یابند و دشمنان دست از دشمنی بردارند؛ چنانکه به عنوان نمونه، رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «أَنَا سَيِّدُ وُلْدِ آدَمَ وَلَا فَخْرَ»[۲]؛ «من سرور فرزندان آدمم، بدون خودستایی» و مقصودش آن بود که از بیان این حقیقت، قصد خودستایی ندارم، بلکه می‌خواهم به آن توجّه داشته باشید؛ چراکه برخی‌تان از آن غافلید و می‌پندارید که برخی پیامبران گذشته، از من برتر بوده‌اند و علی علیه السلام فرمود: «أَنَا الصِّدِّيقُ الْأَكْبَرُ، لَا يَقُولُهَا بَعْدِي إِلَّا كَذَّابٌ، صَلَّيْتُ قَبْلَ النَّاسِ بِسَبْعِ سِنِينَ»[۳]؛ «من بزرگ‌ترین صدّیق هستم و این را کسی بعد از من نمی‌گوید مگر آنکه دروغگو باشد، هفت سال پیش از مردم نماز گزاردم»، در حالی که یقیناً قصد او نیز خودستایی نبود، بل توجّه دادن به فضیلتش در زمانی بود که گروهی از آن بی‌خبر بودند و گروهی دیگر آن را انکار می‌کردند؛ همچنانکه در شورای خلافت، به مناشده با دیگران پرداخت و فضایل خود را یادآوری کرد تا بدانند که او از آنان به خلافت سزاوارتر است[۴] و حسین بن علی علیهما السلام در کربلا خطبه‌ای خواند و فرمود: «فَانْظُرُوا مَنْ أَنَا، ثُمَّ ارْجِعُوا إِلَى أَنْفُسِكُمْ وَعَاتِبُوهَا، فَانْظُرُوا هَلْ يَصْلُحُ لَكُمْ قَتْلِي وَانْتِهَاكُ حُرْمَتِي؟ أَلَسْتُ ابْنَ بِنْتِ نَبِيِّكُمْ وَابْنَ وَصِيِّهِ وَابْنِ عَمِّهِ وَأَوَّلِ الْمُؤْمِنِينَ؟ ... أَوَ لَمْ يَبْلُغْكُمْ مَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ لِي وَلِأَخِي: هَذَانِ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ؟! فَإِنْ صَدَّقْتُمُونِي بِمَا أَقُولُ وَهُوَ الْحَقُّ، وَاللَّهِ مَا تَعَمَّدْتُ كِذْبًا مُنْذُ عَلِمْتُ أَنَّ اللَّهَ يَمْقُتُ عَلَيْهِ أَهْلَهُ، وَإِنْ كَذَّبْتُمُونِي فَإِنَّ فِيكُمْ مَنْ لَوْ سَأَلْتُمُوهُ عَنْ ذَلِكَ أَخْبَرَكُمْ، سَلُوا جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيَّ وَأَبَا سَعِيدٍ الْخُدْرِيَّ وَسَهْلَ بْنَ سَعْدٍ السَّاعِدِيَّ وَزَيْدَ بْنَ أَرْقَمَ وَأَنَسَ بْنَ مَالِكٍ، يُخْبِرُوكُمْ أَنَّهُمْ سَمِعُوا هَذِهِ الْمَقَالَةَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ لِي وَلِأَخِي، أَمَا فِي هَذَا حَاجِزٌ لَكُمْ عَنْ سَفْكِ دَمِي؟!»[۵]؛ «بنگرید که من چه کسی هستم، سپس به خودتان رجوع کنید و از خودتان بپرسید و بنگرید که آیا کشتن من و هتک حرمتم برای شما رواست؟ آیا من پسر دختر پیامبرتان و پسر وصیّ او و پسر عمویش که نخستین مؤمن بود، نیستم؟ ... آیا چیزی که رسول خدا درباره‌ی من و برادرم فرمود به شما نرسیده است که فرمود: این دو سیّد جوانان اهل بهشت هستند؟ پس اگر سخنم که راست است را باور می‌کنید، با توجّه به اینکه به خدا سوگند از وقتی دانسته‌ام که خداوند دروغگویان را دشمن می‌دارد عمداً دروغی نگفته‌ام، ولی اگر باور نمی‌کنید، در میان شما کسانی هستند که اگر از آنان بپرسید به شما خبر می‌دهند، از جابر بن عبد الله أنصاري و أبو سعيد خدري و سهل بن سعد ساعدي و زيد بن أرقم و أنس بن مالك بپرسید تا به شما خبر دهند که این سخن را از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم درباره‌ی من و برادرم شنیده‌اند. آیا این شما را از ریختن خون من باز نمی‌دارد؟!» در حالی که واضح است قصد او نیز خودستایی نبود، بل توجّه دادن به فضیلتش در زمانی بود که کسانی به آن توجّه نداشتند و به رویش شمشیر کشیده بودند، بلکه روایات رسیده از اهل بیت در ذکر فضایل‌شان از حدّ إحصا بیرون است و با این وصف، نمی‌توان گفت که ذکر فضایل خود در هر شرایطی، «با سیره‌ی مؤمنان در تواضع و اخلاص منافات دارد»!

از اینجا دانسته می‌شود که قضاوت شما درباره‌ی زمینه‌ساز ظهور امام مهدی علیه السلام علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی که در اوج «غربت» و «مظلومیت» قرار دارد، تا چه اندازه نادرست و غیر منصفانه است؛ همچنانکه دانسته می‌شود عقیده‌ی شما مبنی بر آنکه «چنین رویکردی، برکت و نصرت خداوند را از زمینه‌سازان ظهور سلب می‌کند»، توهّمی بیش نیست؛ چراکه این رویکرد، رویکرد پیامبر، امیر المؤمنین، حسین بن علی و سایر امامان غریب و مظلوم اهل بیت بوده و برکت و نصرت خداوند را از آنان سلب نکرده است. چیزی که برکت و نصرت خداوند را از زمینه‌سازان ظهور سلب می‌کند، کج‌فهمی و کوته‌بینی آنان است که دل‌هاشان را بیمار و پاهاشان را سست می‌گرداند، تا پس از هدایت گمراه شوند و اعمال خود را باطل سازند.

امیدواریم که اکنون متوجّه اشتباه خود شده باشید و از قضاوت نادرست و عقیده‌ی بی‌اساس خود استغفار کنید؛ چراکه خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است، ولی کسانی که بر خطای خود پافشاری می‌کنند را بدون مجازات نمی‌گذارد.

↑[۱] . آل عمران/ ۱۸۸
↑[۲] . مسند زيد بن علي، ص۴۷۷؛ مسند أبي داود الطيالسي، ص۳۵۳؛ مسند أحمد، ج۱، ص۲۸۱، ج۳، ص۲ و ۱۴۴؛ مسند الدارمي، ج۱، ص۲۶ و ۲۷؛ صحيح مسلم، ج۷، ص۵۹؛ سنن ابن ماجه، ج۲، ص۱۴۴۰؛ سنن الترمذي، ج۴، ص۳۷۰، ج۵، ص۲۴۵ و ۲۴۷؛ الأمالي لابن بابويه، ص۲۵۴؛ المستدرك على الصحيحين للحاكم، ج۱، ص۳۰؛ الأمالي للطوسي، ص۲۷۱
↑[۳] . مصنف ابن أبي شيبة، ج۷، ص۴۹۸؛ سنن ابن ماجه، ج۱، ص۴۴؛ السنن الكبرى للنسائي، ج۵، ص۱۰۷؛ تاريخ الطبري، ج۲، ص۵۶؛ الخصال لابن بابويه، ص۴۰۲؛ المستدرك على الصحيحين للحاكم، ج۳، ص۱۱۲
↑[۴] . بنگرید به: الغدير للأميني، ج۱، ص۱۵۹.
↑[۵] . مقتل الحسين لأبي مخنف، ص۱۱۷؛ تاريخ الطبري، ج۴، ص۳۲۲؛ الإرشاد للمفيد، ج۲، ص۹۷