نویسنده‌ی نقد: مسعود تاریخ نقد: ۱۳۹۷/۷/۲۸

در رابطه با علت غیبت امام مهدی علیه السلام در روایات صحیح بسیاری از اهل بیت علیهم السلام علاوه بر دلیل ذکر شده توسط علامه (عدم حمایت مردم از ایشان) دلایل دیگری نظیر اجرای سنن انبیا درباره‌ی امام، عدم خواست خدا برای حضور امام در میان قوم ستمگر، امتحان مردم و جدا شدن مؤمنان حقیقی، ذکر شده است. لطفاً درباره‌ی این روایات توضیح بفرمایید؛ چرا که غیر منطقی به نظر می‌رسد که همه‌ی این روایات جعلی باشند.

پاسخ به نقد شماره: ۸ تاریخ پاسخ به نقد: ۱۳۹۷/۷/۳۰

روایات رسیده از اهل بیت علیهم السلام درباره‌ی غیبت امام مهدی علیه السلام دو دسته‌اند: دسته‌ای که بیانگر علّت غیبت او هستند و دسته‌ای که بیانگر آثار غیبت او هستند و روشن است که میان علّت غیبت او و آثار آن فرق وجود دارد؛ زیرا علّت غیبت او، سبب، موجب، مقتضی و باعث آن است که جنبه‌ی پیشینی دارد و عبارت از فقدان امنیّت کافی برای او با وجود سیطره‌ی ظالمان و عدم حمایت کافی مردم از اوست و آثار آن، نتایج طبیعی و ناخواسته‌ای است که بر آن مترتّب می‌شود و جنبه‌ی پسینی دارد و عبارت از جاری شدن سنّت پیامبران، آزموده شدن مردم، جدا شدن مؤمنان و چیزهای دیگری از این قبیل است. از روایات دسته‌ی نخست که بیانگر علّت غیبت هستند، می‌توان به روایت بسیار معتبر و مشهور زرارة بن أعین از امام جعفر صادق علیه السلام اشاره کرد که در آن آمده است: «إِنَّ لِلْقَائِمِ عَلَيْهِ السَّلَامُ غَيْبَةً قَبْلَ أَنْ يَقُومَ، قُلْتُ: وَلِمَ؟ قَالَ: إِنَّهُ يَخَافُ -وَأَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى بَطْنِهِ يَعْنِي الْقَتْلَ»[۱]؛ «هرآینه برای قائم علیه السلام پیش از آنکه قیام کند غیبتی است، گفتم: به چه علّت؟ فرمود: می‌ترسد -و با دست به شکمش اشاره کرد، یعنی از قتل». از این رو، عالمان متقدّم و صدّیق که هنوز آلوده‌ی بدعت و ریاست نشده بودند، تنها علّت غیبت او را ترس او از قتل می‌دانستند و صریحاً اعلام می‌کردند: «لَا عِلَّةَ تَمْنَعُ مِنْ ظُهُورِهِ إِلَّا خَوْفُهُ عَلَى نَفْسِهِ مِنَ الْقَتْلِ»[۲]؛ «هیچ علّتی که مانع از ظهور او باشد وجود ندارد مگر ترس او بر جانش از قتل» و بصیرت‌مندانه می‌گفتند: «وَأَمَّا مَا رُوِيَ مِنَ الْأَخْبَارِ مِنِ امْتِحَانِ الشِّيعَةِ فِي حَالِ الْغَيْبَةِ وُصُعُوبَةِ الْأَمْرِ عَلَيْهِمْ وَاخْتِبَارِهِمْ لِلصَّبْرِ عَلَيْهِ، فَالْوَجْهُ فِيهَا الْإِخْبَارُ عَمَّا يَتَّفِقُ مِنْ ذَلِكَ مِنَ الصُّعُوبَةِ وَالْمَشَاقِّ، لَا أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى غَيَّبَ الْإِمَامَ لِيَكُونَ ذَلِكَ، وَكَيْفَ يُرِيدُ اللَّهُ ذَلِكَ؟! وَمَا يَنَالُ الْمُؤْمِنِينَ مِنْ جِهَةِ الظَّالِمِينَ ظُلْمٌ مِنْهُمْ لَهُمْ وَمَعْصِيَةٌ وَاللَّهُ تَعَالَى لَا يُرِيدُ ذَلِكَ، بَلْ سَبَبُ الْغَيْبَةِ هُوَ الْخَوْفُ عَلَى مَا قُلْنَاهُ وَأَخْبَرُوا بِمَا يَتَّفِقُ فِي هَذِهِ الْحَالِ»[۳]؛ «اما چیزی که در روایات وارد شده از امتحان شیعه در حال غیبت و سختی کار بر آنان و آزموده شدنشان برای صبر بر آن، معنایش خبر دادن از سختی‌ها و مشقّت‌هایی است که اتّفاق می‌افتد، نه اینکه خداوند امام را غایب ساخته است تا آن‌ها پیش بیاید و چطور ممکن است که خداوند این را خواسته باشد؟! در حالی که آنچه از جانب ظالمان به مؤمنان می‌رسد، ظلم و معصیتی از جانب آن‌هاست و خداوند آن را نمی‌خواهد، بل علّت غیبت همان ترسی است که گفتیم و (اهل بیت) تنها از چیزی خبر داده‌اند که در این حالت اتّفاق می‌افتد». این همان نگرش اصیل و صائبی است که عالمان متقدّم و صدّیق بر آن بودند؛ تا آن گاه که عالمان متأخّر و منحرفی پیدا شدند و آثار غیبت امام را با علّت آن خلط نمودند و با این شیوه، لزوم زمینه‌سازی برای ظهور او را از یادها بردند و به جای آن، بر لزوم حمایت از حاکمان موجود یا تشکیل و حفظ حاکمیّت خود پای فشردند و پیوسته چنین بود، تا آن گاه که خداوند لطف فرمود و علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی -این عالم مصلح- را ظاهر ساخت، برای اینکه آن نگرش اصیل و صائب را إحیاء فرماید و بر پایه‌ی آن نهضت زمینه‌سازی برای ظهور امام را به راه اندازد، ولی چون به این کار قیام فرمود، عالمان متأخّر و منحرف که از غیبت امام به منافع سرشاری دست یافته بودند، در برابرش ایستادند و او را به بدعت و انحراف متّهم نمودند و از هیچ کوششی برای به شکست کشاندن نهضتش فروگذار نکردند؛ تا جایی که این عبد صالح خداوند درباره‌ی آنان فرمود:

وای بر عالمان بد که در پی جلب رضایت سلطان‌اند؛ پس حق را باطل و باطل را حق می‌نمایند و بر ضدّ مستضعفان و به سود مستکبران فتوا می‌دهند؛ همانان که اموال مهدی را می‌خورند و از راه او باز می‌دارند؛ هنگامی که دعوت من به سوی او را می‌شنوند و آن را در گمراهی می‌شمارند، تا مردم را از اجابت آن باز دارند و از حرکت به سوی مهدی مشغول سازند، تا حکومت‌شان در زمین جاودانه باشد و به جای او اطاعت شوند؛ مانند کاهنان بنی اسرائیل که پیامبران خدا را تکذیب کردند و از اقامه‌ی احکام او باز داشتند، تا تقالیدشان برای همیشه محفوظ باشد و از رزق‌شان در صبح و شام کاسته نشود!

وای بر آنان که تسمه از گُرده‌ی مستحب کشیده‌اند، امّا از اوجب واجبات غافل‌اند! نصاب طلا و نقره را می‌دانند، ولی از چون و چرای غیبت آگاهی ندارند! سهم امام از خمس را می‌شناسند، ولی سهم امام از حکومت را به یاد نمی‌آورند! نماز در جای دیگری را باطل می‌شمارند، ولی حکومت در جای دیگری را جایز می‌پندارند! خَس را در چشم مردم می‌بینند، ولی چنار را در آن نادیده می‌گیرند! مگس را از پشت مردم می‌پرانند، ولی شتر را بر آن باقی می‌گذارند! در حالی که هر کس پیشانی‌اش تبر خورده است، از خراش انگشتش پروا ندارد و هر کس در دریا غرق می‌شود، از خیس شدن لباسش اندیشناک نیست! آیا از آنان میثاق گرفته نشد و در کتاب خداوند نیاموختند که درباره‌ی او جز حق نگویند و از راه او باز ندارند و ستم‌پیشه را بر ضدّ ستم‌دیده یاری نرسانند؟! پس وای بر آنان از کیفری در زندگی دنیا و وای بر آنان از آتشی که برایشان افروخته شده است![۴]

همچنانکه دست به دعا برداشت و فرمود:

خداوندا! بر تو باد به عالمانشان؛ چراکه آنان به غیر علم فتواشان می‌دهند و از راه تو بازشان می‌دارند؛ پس نه خود برای خلیفه‌ات کاری می‌کنند و نه من را وا می‌گذارند که کاری کنم! پس آنان را شماره کن و یک تن‌شان از برابرت نگریزد، هنگامی که ملکوتت را بر زمین می‌آوری و خلیفه‌ات را بر آن مستولی می‌سازی تا با عصای آهنین میان امّت‌ها داوری کند.[۵]

↑[۱] . الكافي للكليني، ج۱، ص۳۳۸ و ۳۴۰؛ الغيبة للنعماني، ص۱۷۰ و ۱۸۲؛ كمال الدين وتمام النعمة لابن بابويه، ص۳۴۲ و ۴۸۱؛ الغيبة للطوسي، ص۳۳۲ و ۳۳۳
↑[۲] . الغيبة للطوسي، ص۳۲۹
↑[۳] . همان، ص۳۳۵
↑[۴] . فرازی از گفتار ۲۹
↑[۵] . فرازی از گفتار ۱۰۴