۱ . روزگار امام جعفر صادق (ع) روزگار پر عسرتی بود. روایت شده است که وقتی مؤمنان از آن بزرگوار خواستند که بر ضدّ حکومت ظلم قیام کند، گلهای را نشانشان داد و فرمود: اگر به تعداد اینها یارانی داشتم قیام میکردم... آنها گله را شمردند و رقم آن به روایتی از ۱۷ بیشتر نبود...
۲ . از خراسان راه افتاد و ماهها رنج سفر را به جان خرید، تا اینکه در مدینه خدمت امام صادق (ع) رسید. اموالی را هم تقدیم و عرض کرد: «چرا قیام نمیکنید در حالی که فقط در خراسان ۱۰۰ هزار نیروی پا به رکاب دارید؟» حضرت پاسخ ندادند، اما گفتند هیزم بریزند و تنور را روشن کنند. سپس به سهل بن حسن خراسانی فرمودند: برو و در تنور بنشین! سهل به دست و پا افتاد: «آقای من! ای پسر رسول خدا! از من درگذرید...!» حضرت پذیرفت... هارون مکی وارد شد و سلام کرد. امام سلام او را پاسخ گفتند و فرمودند: ای هارون! در تنور داخل شو!... آتش زبانه میکشید، اما هارون اطاعت کرد و در تنور داخل شد. امام ادامه داد: «خراسان چه خبر؟ پیروان ما چه میکنند؟» سهل پاسخ میداد، اما فکرش پیش هارون بود... امام از او خواست برخیزد و در تنور بنگرد... هارون را دید که آرام در دل آتش نشسته است! «ای سهل که ما را به قیام فرا میخوانی! در خراسان چند نفر این گونه سراغ داری که تا این حد گوش به فرمان ما باشند؟» سرش را پایین انداخت و گفت: «حتی یک نفر هم این چنین نیست»! امام فرمود: ما در زمانی خروج نمیکنیم که چنین یارانی نداریم... ما به وقت خروج آگاهتریم...
۳ . امام در چنین غربتی چه باید میکرد؟ وقتی بنی العباس مدّعی دوستی و حمایت اهل بیت شدند و از حضرت خواستند حمایت آنان را بپذیرد و حمایتشان کند، امام پرده از فریب و نفاق آنان برداشت و تصریح کرد که این جماعت انقلابینما و مدّعی ولایت، برای قدرت میجنگند.... گذر زمانی نه چندان طولانی همین را ثابت کرد.
۴ . چه باید کرد؟ یار کافی که برای قیام نیست، مدّعیانی هم که از حمایت میگویند، سنگ آراء و اهواء خود را به سینه میزنند. آیا باید دست روی دست گذاشت و منفعل ماند؟ یا عملزدگی و افراطگرایی پیشه کرد و شرکت سهامی قدرت راه انداخت؟... هیچ کدام! صادق آل محمد (ع) تعلیم و تربیت شاگرد و تجمیع و آمادهسازی آنان را پیشه کرد. راهبردی نوین که از زمان آن حضرت آغاز شد و میتوان آن را راهبردی هوشمندانه و مبتکرانه از سوی آن امام بزرگوار دانست؛ راهبردی برای جریانسازی گفتمان اهل بیت و سازماندهی پیروان این مکتب اصیل در راستای تعمیق و تثبیت معارف اسلام اصیل و انتقال آن به نسلهای بعدی؛ راهبردی که در عین پرداخت به درون، مرزبندیهای هوشیارانهای هم با دو جریان کفر و نفاق اتّخاذ نمود و از آن هرگز غافل نشد.
بنی العباس هر چند در آغاز از سر ظاهرسازی و فریبکاری گشایشی ایجاد کردند، اما سرانجام سختگیریهای آنان و اتّخاذ رویکردی به مراتب بدتر از امویان شروع شد. آنها که حالا نقاب از چهره کنار زده بودند، ابتدا امام صادق (ع) را به شهادت رساندند و سپس حضرت موسی بن جعفر علیه السلام را در مضیقهی تمام و در زندانهای تنگ و تار خویش با مشقّت بسیار نگاه داشتند و رفته رفته این سختگیریها شدیدتر شد و سلسلهی امامت با حصر و نظارت و سرانجام غیبت همراه شد.
۵ . نهضت «بازگشت به اسلام» همچنان که مرهون رنجهای انبیاء و اولیاء میباشد، آرزوی تحقّقیافتهی همهی صالحان و مصلحان به ویژه حضرت صادق (ع) است. اگر تلقّی متّقین مبتنی بر ﴿الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ﴾ و «صبر و توکّل و احتساب (پای خدا نوشتن و فقط از او انتظار پاداش داشتن)» نبود، چگونه میشد تصور کرد حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی به جای محاسبات مادی و پیوستن به قدرت یا کنار آمدن با ظاهرسازان و یا نهایتاً ناامیدی و انفعال، بذر نهضتی به هنگام و مبارک به هدف زمینهسازی برای ظهور را بکارد و عمر مبارک خود را وقف چنین رویش پیچیده و پر رنجی کند؟
۶ . حضرت منصور هاشمی خراسانی یک تربیت شدهی راستین و مصداق بارز شاگرد مکتب صادق آل محمد (ع) است و ان شاء الله تمامی مسلمانان حقجو و حقطلب را که به ایشان لبیک گویند به مولایمان حضرت مهدی علیه السلام میرساند.
۷ . نقل است که امام صادق دربارهی مهدی موعود فرمودند: «لو أدركته لخدمته أیام حیاتی»؛ یعنی اگر روزگار او را درک میکردم، همانا همهی عمر خود را صرف خدمتش میکردم. به راستی صادق آل محمد (ع) همهی عمر خود را وقف آمادهسازی اذهان برای وعدهی بزرگ خداوند و تربیت نیروها برای انتقال میراث بزرگ علمی و معرفتی پدرانش کرد تا آن هنگام که زهر منافقین شرور در جانش نشست و جگرش را به جفا و کینه گداخت. صلوات خداوند و فرشتگان الی الابد نثار او باد!
همچنان پرسشی بزرگ باقی است: آیا نباید از زندگی امامان گذشتهی خود درس بگیریم؟ ما در این مسیر چه کارهایم و چه نقشی را باید ایفا کنیم؟ آنجا که پای خون دادن یا صبر و خون دل خوردن و تبیین و روشنگری با همهی هزینههایش به میان میآید ما حاضر به قیام برای زمینهسازی ظهور حضرت و فراهم نمودن مقدّمات لازم برای تشریففرمایی امام مهدی هستیم؟ امروز در روزگاری که صدای حقیقت توسط علامه منصور هاشمی خراسانی بلند شده و ایشان مسلمانان را به بیعت با امام غریبشان مهدی موعود فرا میخواند، ما چه وظیفهای داریم و چه میکنیم؟ آیا اهل تلاش و تعاون و اقدام و زمینهسازی هستیم یا فقط میخواهیم تماشاچی باشیم و در بیرون میدان و از دور به نظاره بنشینیم؟
التماس تفکّر