سه شنبه ۲۹ اسفند (حوت) ۱۴۰۲ هجری شمسی برابر با ۸ رمضان ۱۴۴۵ هجری قمری
منصور هاشمی خراسانی
 مقاله‌ی جدید: مقاله‌ی «ولایت فقیه؛ آخرین حربه‌ی شیطان» نوشته‌ی «فرهاد گلستان» منتشر شد. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. پرسش جدید: لطفاً درباره‌ی سفیانی توضیحات کامل و مستندی ارائه فرمایید. در روایات اسلامی، چه ویژگی‌ها و اطلاعاتی درباره‌ی او وارد شده است؟ برای مطالعه و دریافت پاسخ، اینجا را کلیک کنید. گفتار جدید: مناجاتی از آن جناب که در آن راه‌های موجود پیش روی مؤمنان را یاد می‌کند. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. درس جدید: درس‌هایی از آن جناب درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند؛ احادیث صحیحی از پیامبر که بر این دلالت دارند؛ حدیث ۱۸. برای مطالعه‌ی آن، اینجا را کلیک کنید. برای مطالعه‌ی مهم‌ترین مطالب پایگاه، به صفحه‌ی اصلی مراجعه کنید. فیلم جدید: فیلم جدیدی با موضوع «تقلید و اجتهاد (۱)» منتشر شد. برای مشاهده و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. نقد جدید: در روایتی از امام محمّد باقر عليه‌ السلام آمده است که فرمود: «گویا من گروهی را می‌بینم که در مشرق خروج کرده‌اند و حق را می‌طلبند... کشتگانشان شهیدند. آگاه باشید که من اگر آن زمان را درک می‌کردم، جانم را برای صاحب این امر نگاه می‌داشتم». لطفاً بفرمایید که آیا این حدیث معتبر است؟ برخی از کسانی که یاری خراسانی موعود را واجب نمی‌دانند، به این فراز استناد می‌کنند. برای مطالعه و دریافت بررسی، اینجا را کلیک کنید. کتاب جدید: نسخه‌ی سوم کتاب ارزشمند «سبل السّلام؛ مجموعه‌ی نامه‌ها و گفتارهای فارسی حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی» منتشر شد. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. نامه‌ی جدید: فرازی از نامه‌ی آن جناب که در آن درباره‌ی شدّت گرفتن بلا هشدار می‌دهد و علّت آن و راه جلوگیری از آن را تبیین می‌کند. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. برای مطالعه‌ی مهم‌ترین مطالب پایگاه، به صفحه‌ی اصلی مراجعه کنید.
loading
نقد و بررسی
 

چطور ایشان جهل را فقدان علم و عدمی می‌داند؟ اگر جهل به معنای عدم علم است و فقدان به معنای عدم است چگونه عدم مانع محسوب می‌شود؟ آیا عدم می‌تواند مانع باشد؟ برخی معتقدند جهل مانند علم خلق شده است (اصول کافی). برخی خیر و شر را وجودی می‌دانند، اما فلاسفه شرور را عدمی می‌دانند.

حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی در کتاب شریف «بازگشت به اسلام»[۱]، «جهل» را به معنای «فقدان علم» و «مهم‌ترین مانع، بلکه اصل همه‌ی موانع شناخت» دانسته و فرموده است: «نسبت آن با شناخت، مانند نسبت چیزی با ضدّ خود است» و این حقیقتی برخاسته از لغت و برخاسته از کتاب خداوند است؛ چنانکه خلیل بن أحمد[۲] و ابن منظور[۳] آن را «نقیض العلم» و جوهری[۴] و طریحی[۵] آن را «خلاف العلم» و برخی دیگر[۶] آن را ضدّ علم دانسته‌اند. هر چند گاهی بر حالتی وجودی مانند اعتقاد یا عمل به خلاف حق نیز «جهل» اطلاق می‌شود، به اعتبار اینکه از «عدم علم به حق» بر می‌خیزد و اطلاق سبب بر مسبّب از باب مجاز جایز است؛ چنانکه راغب اصفهانی اصل معنای «جهل» را «خُلُوُّ النَّفْسِ مِنَ الْعِلْمِ»؛ «خالی بودن نفس از علم» دانسته و دو معنای دیگر را به عنوان فرع بر آن ذکر کرده است: یکی «اعْتِقَادُ الشَّيْءِ بِخِلَافِ مَا هُوَ عَلَيْهِ»؛ «اعتقاد به چیزی بر خلاف چیزی که هست» و دیگری «فِعْلُ الشَّيْءِ بِخِلَافِ مَا حَقُّهُ أَنْ يُفْعَلَ، سَوَاءٌ اعْتَقَدَ فِيهِ اعْتِقَادًا صَحِيحًا أَوْ فَاسِدًا»؛ «انجام چیزی بر خلاف چیزی که سزاوار است انجام شود، خواه درباره‌ی آن اعتقاد صحیحی داشته باشد و خواه اعتقاد فاسدی»[۷]. وانگهی تردیدی نیست که عدم علم به یک چیز می‌تواند مانع از علم به چیزی دیگر باشد؛ چراکه برای علم به یک چیز، علم به مفهوم و مصداق آن به منزله‌ی کبرا و صغرای قیاس ضروری است و تبعاً عدم علم به یکی از دو مقدّمه، مانع از علم به نتیجه می‌شود؛ همچنانکه عدم علم به حق، می‌تواند مانع از عمل به آن باشد؛ چراکه عمل به حق بدون علم به آن ممکن نیست و این برای «مانع» نامیدن «فقدان علم» کافی است، اگرچه جنبه‌ی عدمی داشته باشد؛ زیرا عدم چیزی که وجود آن برای وجود چیزی ضروری است و وجود چیزی که عدم آن برای وجود چیزی ضروری است، هر دو به عدم آن می‌انجامند و معنای «مانع»، چیزی جز این نیست. از این رو، در کتاب خداوند که ﴿بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ[۸]؛ «به زبان عربی گویا» نازل شده نیز «فقدان علم» مانع شناخت حق و عمل به آن دانسته شده و به عنوان نمونه آمده است: ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ ۝ قَالُوا سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا[۹]؛ «و همه‌ی نام‌ها را به آدم تعلیم داد و سپس آن‌ها را بر فرشتگان عرضه نمود، پس فرمود: من را از نام‌های آن‌ها خبر دهید اگر راست می‌گویید! گفتند: تو منزّهی! برای ما علمی نیست مگر چیزی که تو به ما تعلیم دادی» و آمده است: ﴿هَا أَنْتُمْ هَؤُلَاءِ حَاجَجْتُمْ فِيمَا لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِيمَا لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ ۚ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ[۱۰]؛ «باری شما کسانی هستید که درباره‌ی چیزی که به آن علم دارید گفت‌وگو کردید، پس چرا درباره‌ی چیزی گفت‌وگو می‌کنید که به آن علمی ندارید؟! و خداوند می‌داند و شما نمی‌دانید» و آمده است: ﴿مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّبَاعَ الظَّنِّ[۱۱]؛ «آنان را به آن علمی نیست مگر پیروی از ظن» و آمده است: ﴿قُلْ هَلْ عِنْدَكُمْ مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنَا ۖ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَخْرُصُونَ[۱۲]؛ «بگو آیا نزد شما علمی هست که آن را برای ما بیرون آورید؟! شما جز از ظن پیروی نمی‌کنید و جز تخمین نمی‌زنید» و آمده است: ﴿فَلَا تَسْأَلْنِ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ ۖ إِنِّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ ۝ قَالَ رَبِّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسْأَلَكَ مَا لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ[۱۳]؛ «پس از من چیزی که به آن علمی نداری نخواه، من تو را پند می‌دهم که مبادا از جاهلان باشی! گفت: پروردگارا! من به تو پناه می‌آورم که از تو چیزی بخواهم که به آن علمی ندارم» و آمده است: ﴿وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ[۱۴]؛ «و از چیزی که به آن علمی نداری پیروی نکن» و آمده است: ﴿وَقُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا[۱۵]؛ «و بگو پروردگارا! بر علمم بیفزا» و آمده است: ﴿وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا[۱۶]؛ «و از علم جز اندکی داده نشده‌اید» و آمده است: ﴿مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَلَا لِـآبَائِهِمْ[۱۷]؛ «نه آنان و نه پدرانشان را به آن علمی نیست» و آمده است: ﴿يَا أَبَتِ إِنِّي قَدْ جَاءَنِي مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ يَأْتِكَ فَاتَّبِعْنِي أَهْدِكَ صِرَاطًا سَوِيًّا[۱۸]؛ «ای پدرم! من را از علم چیزی آمده که تو را نیامده است، پس از من پیروی کن تا تو را به راهی راست هدایت کنم» و آمده است: ﴿وَيَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَمَا لَيْسَ لَهُمْ بِهِ عِلْمٌ[۱۹]؛ «و جز خداوند چیزی را می‌پرستند که برای آن حجّتی نازل نکرده و چیزی را که برایشان به آن علمی نیست» و آمده است: ﴿إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَتَقُولُونَ بِأَفْوَاهِكُمْ مَا لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ[۲۰]؛ «هنگامی که آن را از زبان یکدیگر می‌گرفتید و با دهان‌هاتان چیزی می‌گفتید که شما را به آن علمی نبود» و آمده است: ﴿بَلِ ادَّارَكَ عِلْمُهُمْ فِي الْـآخِرَةِ ۚ بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ مِنْهَا ۖ بَلْ هُمْ مِنْهَا عَمُونَ[۲۱]؛ «بلکه علم آنان از آخرت فرو مانده است، بلکه آنان از آن در شکّی هستند، بلکه آنان درباره‌ی آن نابینا هستند» و آمده است: ﴿وَإِنْ جَاهَدَاكَ لِتُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا[۲۲]؛ «و اگر آن دو بر تو فشار آوردند تا برای من چیزی را شریک سازی که به آن علمی نداری از آن دو اطاعت نکن» و آمده است: ﴿كَذَلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ[۲۳]؛ «این گونه خداوند بر دل‌های کسانی که علم ندارند مهر می‌نهد» و آمده است: ﴿قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ ۗ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ[۲۴]؛ «بگو آیا کسانی که علم دارند و کسانی که علم ندارند برابرند؟! تنها خردمندان پند می‌گیرند» و آمده است: ﴿مَا لَهُمْ بِذَلِكَ مِنْ عِلْمٍ ۖ إِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ[۲۵]؛ «آنان را به آن علمی نیست، آنان جز حدس نمی‌زنند» و آمده است: ﴿وَمَا لَهُمْ بِذَلِكَ مِنْ عِلْمٍ ۖ إِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ[۲۶]؛ «آنان را به آن علمی نیست، آنان تنها گمان می‌برند» و آمده است: ﴿ائْتُونِي بِكِتَابٍ مِنْ قَبْلِ هَذَا أَوْ أَثَارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ[۲۷]؛ «برای من کتابی پیش از این یا اثری از علم بیاورید اگر راست می‌گویید» و آمده است: ﴿ذَلِكَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ[۲۸]؛ «آن حدّ اکثر علم آنان است».

از اینجا دانسته می‌شود که «جهل» جنبه‌ی عدمی دارد و به معنای «فقدان علم» است، ولی این به معنای آن نیست که مخلوق خداوند شمرده نمی‌شود؛ چراکه «جهل» نیز مانند «علم» مخلوقی از مخلوقات اوست، با این تفاوت که خلقت آن به تعبیر علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، «خلقت ظلّیّه» است؛ چنانکه یکی از یارانمان ما را خبر داد، گفت:

«قُلْتُ لِلْمَنْصُورِ: إِنَّا رُوِينَا عَنْ آبَائِكَ أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ الْجَهْلَ وَجُنْدَهُ كَمَا خَلَقَ الْعَقْلَ وَجُنْدَهُ! قَالَ: هُوَ كَمَا رُوِيتُمْ وَلَكِنَّهُ خَلَقَ الْجَهْلَ خِلْقَةً ظِلِّيَّةً وَجَعَلَ الظُّلُمَاتِ وَالنُّورَ! قُلْتُ: فَسِّرْ لِي جُعِلْتُ فِدَاكَ! قَالَ: مَا خَلَقَ اللَّهُ شَيْئًا إِلَّا وَخَلَقَ مَعَهُ ضِدَّهُ بِمَنْزِلَةِ ظِلِّهِ وَلَوْ لَا ذَلِكَ لَمَا خُلِقَ شَيْءٌ وَذَلِكَ قَوْلُهُ تَعَالَى: ﴿وَلِلَّهِ يَسْجُدُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعًا وَكَرْهًا وَظِلَالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَالْـآصَالِ ۩[۲۹]، أَلَا تَرَى أَنَّكَ تَبْنِي حَائِطًا فَيَكُونُ لَهُ ظِلٌّ لَنْ يَزُولَ حَتَّى تَهْدِمَ الْحَائِطَ؟! فَإِنَّ الظِّلَّ مَخْلُوقٌ غَيْرُ الْحَائِطِ خَلَقْتَهُ إِذْ خَلَقْتَ الْحَائِطَ وَلَا وُجُودَ لَهُ إِلَّا فِي وُجُودِ الْحَائِطِ وَكَذَلِكَ الْجَهْلُ فَإِنَّهُ مَخْلُوقٌ غَيْرُ الْعَقْلِ خَلَقَهُ اللَّهُ إِذْ خَلَقَ الْعَقْلَ بِمَنْزِلَةِ ظِلِّهِ وَلَا يَكُونُ عَقْلٌ إِلَّا وَمَعَهُ جَهْلٌ يُضَادُّهُ وَلَا يَكُونُ يَمِينٌ إِلَّا وَمَعَهُ شِمَالٌ وَذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى: ﴿أَوَلَمْ يَرَوْا إِلَى مَا خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ يَتَفَيَّأُ ظِلَالُهُ عَنِ الْيَمِينِ وَالشَّمَائِلِ سُجَّدًا لِلَّهِ وَهُمْ دَاخِرُونَ[۳۰] أَيْ مَجْبُورُونَ! أَفَهِمْتَ يَا فُلَانُ؟! قُلْتُ: نَعَمْ، جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ»[۳۱]؛ «به منصور گفتم: برای ما از پدران شما روایت شده است که خداوند جهل و لشکر آن را آفرید همان طور که عقل و لشکر آن را آفرید! فرمود: آن همان طور است که برایتان روایت شده است، ولی او جهل را با خلقت ظلّیّه آفرید و تاریکی و نور را قرار داد! گفتم: برایم تفسیر کنید فدایتان شوم! فرمود: خداوند چیزی را نیافرید مگر اینکه با آن (یعنی به تبع آن) ضدّ آن را به منزله‌ی سایه‌ی آن (یعنی لازم آن) آفرید و اگر این نبود چیزی آفریده نمی‌شد و این سخن اوست که فرموده است: <و برای خداوند سجده می‌کند هر چیزی که در آسمان‌ها و زمین است خواسته و ناخواسته و سایه‌های آن‌ها در صبح و شام>، آیا نمی‌بینی که تو دیواری را بنا می‌کنی، پس برای آن سایه‌ای پدید می‌آید که هرگز از بین نمی‌رود تا آن گاه که دیوار را نابود کنی؟! پس سایه مخلوقی غیر از دیوار است که آن را با خلقت دیوار خلق کرده‌ای و وجودی برای آن جز در وجود دیوار نیست! جهل نیز مانند آن است؛ چراکه آن مخلوقی غیر از عقل است که خداوند چون عقل را خلق کرد آن را به منزله‌ی سایه‌اش آفرید و (با این وصف،) عقلی نیست مگر اینکه به همراه آن جهلی باشد که با آن ضدّیّت دارد و راستی نیست مگر اینکه به همراه آن چپی باشد و این سخن خداوند بلندمرتبه است که فرموده است: <آیا به هر چیزی که خداوند آفریده است نمی‌نگرند که سایه‌هاشان از راست و چپ حرکت می‌کنند سجده‌کنان برای خداوند در حالی که خوار هستند> یعنی مجبور هستند! آیا فهمیدی ای فلانی؟! گفتم: آری، خداوند من را به فدای شما گرداند».

خداوند این عالم عظیم الشّأن و معلّم مهربان را برای امّت اسلام حفظ فرماید، تا با تعلیمات نورانی‌اش برای «بازگشت به اسلام» و قیام به عدالت در جهان تربیت شوند.

↑[۲] . العين للخليل بن أحمد، ج۳، ص۳۹۰
↑[۳] . لسان العرب لابن منظور، ج۱۱، ص۱۲۹
↑[۴] . الصحاح للجوهري، ج۴، ص۱۶۶۳
↑[۵] . مجمع البحرين للطريحي، ج۵، ص۳۴۵
↑[۶] . تاج العروس من جواهر القاموس للزبيدي، ج۱۴، ص۱۲۹
↑[۷] . نگاه کنید به: المفردات في غريب القرآن للراغب الأصفهاني، ص۲۰۹.
↑[۸] . الشّعراء/ ۱۹۵
↑[۹] . البقرة/ ۳۱-۳۲
↑[۱۰] . آل عمران/ ۶۶
↑[۱۱] . النّساء/ ۱۵۷
↑[۱۲] . الأنعام/ ۱۴۸
↑[۱۳] . هود/ ۴۶-۴۷
↑[۱۴] . الإسراء/ ۳۶
↑[۱۵] . طه/ ۱۱۴
↑[۱۶] . الإسراء/ ۸۵
↑[۱۷] . الکهف/ ۵
↑[۱۸] . مریم/ ۴۳
↑[۱۹] . الحجّ/ ۷۱
↑[۲۰] . النّور/ ۱۵
↑[۲۱] . النّمل/ ۶۶
↑[۲۲] . العنکبوت/ ۸
↑[۲۳] . الرّوم/ ۵۹
↑[۲۴] . الزّمر/ ۹
↑[۲۵] . الزّخرف/ ۲۰
↑[۲۶] . الجاثیة/ ۲۴
↑[۲۷] . الأحقاف/ ۴
↑[۲۸] . النّجم/ ۳۰
↑[۲۹] . الرّعد/ ۱۵
↑[۳۰] . النّحل/ ۴۸
پایگاه اطّلاع‌رسانی دفتر منصور هاشمی خراسانی بخش بررسی نقدها
تعلیقات
نقدها و بررسی‌های فرعی
نقد فرعی ۱
نویسنده: طاهریان
تاریخ: ۱۳۹۵/۷/۱۵

در پاسخ فوق فرمودید که «عدم علم» به یک چیز می‌تواند مانع از علم به چیزی دیگر یا عمل به آن باشد. لطفاً برای امثال این جانب که دقّت کمتری داریم بیشتر توضیح دهید که چگونه یک چیز عدمی می‌تواند اثری وجودی داشته باشد؟ مگر معدوم می‌تواند سبب وجود چیزی شود؟! همچنین، در رابطه با فرمایش عمیق حضرت علامه بیشتر توضیح دهید که از چه جهت ایشان یک چیز عدمی را مخلوق خدا دانسته‌اند؟ مگر مخلوق خدا نباید وجود داشته باشد؟ البته فرمایش این عالم بزرگ برای ما فصل الخطاب است و ما تنها می‌خواهیم با فهم بهتر و بیشتر آن به آیه‌ی «و قل ربّ زدنی علماً» عمل کنیم.

با تشکّر

پاسخ به نقد فرعی ۱
تاریخ: ۱۳۹۵/۷/۱۶

لطفاً با دقّت بیشتر به توضیحات زیر توجّه فرمایید:

۱ . روشن است که عدم چیزی نمی‌تواند سبب وجود چیزی باشد؛ چنانکه خداوند فرموده است: ﴿أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ[۱]؛ «یا از هیچ چیز خلق شده‌اند یا خودشان خالق هستند؟!»، ولی می‌تواند سبب عدم چیزی باشد، به این معنا که سبب وجود آن نباشد؛ با توجّه به اینکه وجود معلول بدون علّت ممکن نیست و تبعاً عدم علّت مانع از وجود معلول می‌شود، هر چند این مانع شدن یک اثر وجودی نیست؛ چراکه معلول بدون علّت وجود ندارد، بلکه معدوم است و با این وصف، عدم علّت تنها آن را در عدم وا می‌گذارد، به این معنا که امکان وجود را از آن سلب می‌کند. بنابراین، مانعیّت «عدم علم» برای شناخت حق و عمل به آن، یک «مانعیّت سلبی» است نه ایجابی و مراد از آن چیزی جز این نیست که شناخت حق و عمل به آن بدون «علم» ممتنع است؛ چراکه «علم» به مثابه‌ی یک چیز وجودی، علّت شناخت حق و عمل به آن است و «عدم علم» به مثابه‌ی یک چیز عدمی نمی‌تواند علّت شناخت حق و عمل به آن شود و قهراً شناخت حق و عمل به آن در «عدم علم» حاصل نمی‌شود. بنابراین، «عدم علم» مانع شناخت حق و عمل به آن شمرده می‌شود؛ چراکه «علم» علّت شناخت حق و عمل به آن است و وجود معلول بدون علّتش ممتنع است.

۲ . «جهل» به معنای عدم علم، اگر چه «وجود عینی» ندارد، ولی «وجود ظلّی» دارد و همین برای مخلوق دانستن آن کافی است. به بیان دیگر، اگر چه «جهل» چیزی جز «عدم علم» نیست، ولی وجود علم به عدم آن واقعیّت بخشیده و وجود علم مخلوق خداوند است و تبعاً عدم آن نیز مخلوق او شمرده می‌شود. از این رو، در روایت مشهوری از امامان اهل بیت و در گفتار مذکور از حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی آمده که خداوند «جهل» را به همراه «عقل» آفریده است و مراد از آن چیزی جز این نیست که با آفرینش «عقل» به «جهل» مفهوم بخشیده است؛ زیرا «جهل» چیزی جز «عدم علم» نیست و با این وصف، آفرینش «عقل» به مثابه‌ی نیرو و ابزار «علم»، به معنای آفرینش «جهل» بوده است، هر چند آفرینشی تبعی و التزامی مانند سایه، نه آفرینشی اصلی و عینی مانند جسم؛ با توجّه به اینکه اگر عقلی نبود، علمی هم نبود و اگر علمی نبود، جهلی هم نبود؛ زیرا جهل هنگامی مفهوم دارد که علمی وجود داشته باشد و با این وصف، خالق هر دو -بالضّروره- یکی است، بر خلاف پندار ثنویّه که خالق یکی را خداوند و خالق دیگری را شیطان می‌دانند. البته این قاعده، اختصاصی به «علم» و «جهل» ندارد و در مورد همه‌ی اضداد صادق است؛ چنانکه خداوند به عنوان نمونه فرموده است: ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَجَعَلَ الظُّلُمَاتِ وَالنُّورَ[۲]؛ «ستایش برای خداوندی است که آسمان‌ها و زمین را خلق کرد و تاریکی و نور را قرار داد» و فرموده است: ﴿الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا[۳]؛ «کسی که مرگ و زندگی را خلق کرد تا شما را بیازماید که کدامتان نیکوکارترید» و فرموده است: ﴿وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ[۴]؛ «و او کسی است که شب و روز را خلق کرد» و فرموده است: ﴿وَإِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ يَقُولُوا هَذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ۖ وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَقُولُوا هَذِهِ مِنْ عِنْدِكَ ۚ قُلْ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ۖ فَمَالِ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ لَا يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ حَدِيثًا[۵]؛ «و اگر خوشایندی به آنان رسد گویند که این از نزد خداوند است و اگر ناخوشایندی به آنان رسد گویند که این از نزد توست، بگو هر دو از نزد خداوند است، پس این قوم را چه می‌شود که نزدیک نیست سخنی را دریابند؟!»، در حالی که نور، زندگی، روز و خوشایند چیزهایی وجودی و تاریکی، مرگ، شب و ناخوشایند چیزهایی عدمی هستند و از اینجا دانسته می‌شود که خلقت خداوند گاهی با إعطای چیزی ممکن روی می‌دهد و گاهی با سلب چیزی ممکن و در هر دو حال، خلقت او شمرده می‌شود؛ همچنانکه میان «عدمی» و «معدوم» فرق است و «چیزهای عدمی» به معنای «چیزهای معدوم» نیستند؛ با توجّه به اینکه «چیزهای عدمی» به چیزهایی گفته می‌شود که ضدّ آن‌ها «وجود عینی» دارد و آن‌ها نیز به تبع ضدّشان از «وجود ظلّی» برخوردارند، مانند «جهل» که به تبع «علم» وجود دارد و «تاریکی» که به تبع «نور» وجود دارد و «شب» که به تبع «روز» وجود دارد و «مرگ» که به تبع «زندگی» وجود دارد و «ناخوشی» که به تبع «خوشی» وجود دارد و «کوری» که به تبع «بینایی» وجود دارد، در حالی که «چیزهای معدوم» به چیزهایی گفته می‌شود که ضدّ آن‌ها نیز «وجود عینی» ندارد و تبعاً هیچ وجودی برای آن‌ها متصوّر نیست، مانند جهل، تاریکی، شب، مرگ، ناخوشی و کوری پیش از وجود علم، نور، روز، زندگی، خوشی و بینایی در جهان.

آری، خداوند «عدم علم» را به تبع علم خلق کرده و حالت اولیّه‌ی بندگانش قرار داده، ولی اسباب لازم برای رسیدن آنان به علم را نیز آفریده و آنان را به کاربردشان فرمان داده است تا از تاریکی جهل به نور علم بیرون آیند؛ چنانکه فرموده است: ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَيْئًا وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ ۙ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ[۶]؛ «و خداوند شما را از شکم‌های مادرانتان بیرون آورد در حالی که به چیزی علم نداشتید و برای شما شنوایی و دیدگان و عقل‌ها قرار داد، باشد که شکر گزارید». با این وصف، دچار شدن آنان به تبعات «عدم علم» مانند ضلالت و هلاکت، به سبب چیزی است که دست‌های خودشان پیش فرستاده است و خداوند ظلم کننده‌ی به آنان نیست؛ چنانکه فرموده است: ﴿ذَلِكَ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ وَأَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ[۷]؛ «آن به سبب چیزی است که دست‌هاتان پیش فرستاده است و خداوند ظلم کننده‌ی به بندگان نیست» و فرموده است: ﴿وَمَا ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَلَكِنْ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ[۸]؛ «و خداوند به آنان ظلم نکرد، ولی آنان به خودشان ظلم می‌کنند»، هر چند ضلالت و هلاکت آنان مانند «جهل» مخلوق خداوند است و از این حیث به او نسبت داده می‌شود؛ چنانکه فرموده است: ﴿وَيُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِينَ[۹]؛ «و خداوند ظالمان را گمراه می‌کند»، در حالی که مرادش «عدم هدایت» آنان به اقتضای ظلمشان است؛ چنانکه فرموده است: ﴿إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ[۱۰]؛ «هرآینه خداوند گروه ظالمان را هدایت نمی‌کند» و فرموده است: ﴿وَلَقَدْ أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَمَّا ظَلَمُوا[۱۱]؛ «و هرآینه نسل‌های پیش از شما را هلاک کردیم هنگامی که ظلم کردند»، در حالی که مرادش «عدم نجات» آنان از هلاکت به سبب ظلمشان است؛ چنانکه فرموده است: ﴿وَإِنْ يُهْلِكُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ[۱۲]؛ «و جز خودشان را هلاک نمی‌کنند و نمی‌دانند» و از باب نمونه فرموده است: ﴿وَأَمَّا ثَمُودُ فَهَدَيْنَاهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمَى عَلَى الْهُدَى فَأَخَذَتْهُمْ صَاعِقَةُ الْعَذَابِ الْهُونِ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ ۝ وَنَجَّيْنَا الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ[۱۳]؛ «و امّا ثمود را هدایت کردیم، پس کوری را بر هدایت اختیار کردند، پس صاعقه‌ی عذاب خواری آنان را به سبب چیزی که کسب می‌کردند فرا گرفت و کسانی که ایمان آوردند و تقوا پیش گرفتند را نجات دادیم»؛ همچنانکه سایر شرور در جهان، نسبی و ظلّی هستند و لازمه‌ی طبیعی نظام هستی و مقتضای قهری خیرات محسوب می‌شوند و از سوء اختیار مبتلایان به آن‌ها یا ظلم ظالمان به آنان بر می‌خیزند و با این وصف، اگر چه مخلوق خداوند هستند، منافاتی با عدل و لطف او ندارند.

↑[۱] . الطّور/ ۳۵
↑[۲] . الأنعام/ ۱
↑[۳] . الملک/ ۲
↑[۴] . الأنبیاء/ ۳۳
↑[۵] . النّساء/ ۷۸
↑[۶] . النّحل/ ۷۸
↑[۷] . آل عمران/ ۱۸۲
↑[۸] . آل عمران/ ۱۱۷
↑[۹] . إبراهیم/ ۲۷
↑[۱۰] . المائدة/ ۵۱
↑[۱۱] . یونس/ ۱۳
↑[۱۲] . الأنعام/ ۲۶
↑[۱۳] . فصّلت/ ۱۷-۱۸
پایگاه اطّلاع‌رسانی دفتر منصور هاشمی خراسانی بخش بررسی نقدها
هم‌رسانی
این مطلب را با دوستان خود به اشتراک گذارید، تا به گسترش علم و معرفت دینی کمک کنید. شکرانه‌ی یاد گرفتن یک نکته‌ی جدید، یاد دادن آن به دیگران است‌.
رایانامه
تلگرام
فیسبوک
توییتر
می‌توانید این مطلب را به زبان‌های زیر نیز مطالعه کنید:
اگر با زبان دیگری آشنایی دارید، می‌توانید این مطلب را به آن ترجمه کنید. [فرم ترجمه]
نوشتن نقد
کاربر گرامی! شما می‌توانید نقدهای علمی خود بر آثار علامه منصور هاشمی خراسانی را در فرم زیر بنویسید و برای ما ارسال کنید تا در این بخش به بررسی علمی گرفته شود.
توجّه: ممکن است که نام شما به عنوان نویسنده‌ی نقد، در پایگاه نمایش داده شود.
توجّه: از آنجا که پاسخ ما به پست الکترونیک شما ارسال می‌شود و لزوماً بر روی پایگاه قرار نمی‌گیرد، لازم است که آدرس خود را به درستی وارد کنید.
لطفاً به نکات زیر توجّه فرمایید:
۱ . ممکن است که نقد شما، در پایگاه بررسی شده باشد. از این رو، بهتر است که پیش از نوشتن نقد خود، نقدهای مرتبط را مرور، یا از امکان جستجو در پایگاه استفاده کنید.
۲ . بهتر است که از نوشتن نقدهای متعدّد و غیر مرتبط با هم در هر نوبت، خودداری کنید؛ چراکه چنین نقدهایی در پایگاه به تفکیک و أحیاناً در مدّتی بیش از مدّت معمول بررسی می‌شوند.