در روزها و هفتههای اخیر، اتّفاقات عجیبی در حال رخ دادن است. از یک سو، کشور به ظاهر اسلامی امارات متّحدهی عربی، با برقراری روابط دوستانه و رسمی با کافران اسرائیلی و قطع روابط با بسیاری از کشورهای اسلامی و زیر پا گذاشتن ضروریّات و مسلّمات اسلامی مانند عدم جواز تولید و عرضهی مشروبات الکلی، در حال تبدیل شدن به یک کشور غیر اسلامی است! از سوی دیگر ایران مغرور و مدّعی، در حال تبدیل شدن به حیاط خلوت اسرائیلیها است! اسرائیلیها مانند آب خوردن در خیابانهای تهران و اطراف تهران جولان میدهند و دست به ترور وابستگان خارجی و مهمترین شخصیتهای داخلی نظام میزنند و مقامات مسؤول کشور، تنها گریه میکنند و آه میکشند و در سرشان میزنند و محکوم میکنند و وعدهی پوشالی انتقام میدهند!
به راستی از این همه ذلّتی که کشورهای اسلامی را فرا گرفته است، عرق شرم بر پیشانی هر مسلمان غیوری مینشیند و از فرط غم و اندوه، جان به لب هر انسان آزادهای میرسد!
وای بر سران منافق عرب که این گونه پردهها را کنار زدهاند و با بیشرمی و بیپروایی تمام، اعلان کفر میکنند! و وای بر سران بیکفایت و ذلیل ایران که در حال تفسیر آیهی ﴿خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْـآخِرَةَ﴾[۱] به صورت عینی و عملی هستند! بدون شک همهی آنان، دیر یا زود، تاوان نفاق، ضلالت و ظلم خود را خواهند داد و به سزای تک تک اعمال خود خواهند رسید.
هر چند انصاف آن است که سران عرب، هرگز ادّعای نمایندگی خدا بر روی زمین را نداشتهاند و خود را صاحب ولایت مطلقه بر دین و دنیای مردم ندانستهاند و شعار عزّت، استقلال، اسلامگرایی و پیروی از اهل بیت سر ندادهاند و با این وصف، نباید از خیانت و شرارت آنان تعجّب کرد. تعجّب از سران ایران است که همهی این ادّعاها را دارند و همزمان با تأکید و اصرار بر این ادّعاهای گزاف، در برابر روس و چین به خاک افتادهاند و عَلم دشمنی با کشورهای اسلامی برافراشتهاند و با سیاستهای غلط و احمقانهی خود، سران ترسو و منفعل عرب را به سوی اسرائیل هُل دادهاند و باعث شدهاند که قضیّهی فلسطین تقریباً به فراموشی سپرده شود و اسرائیل در میان افکار عمومی جهان، از رژیمی ظالم و اشغالگر، به رژیمی مظلوم و قابل ترحّم تبدیل شود!
به راستی کدام نظام بیشتر از نظام ایران، به اسرائیل خدمت کرده و به آرمان مردم فلسطین آسیب رسانده است؟! اسرائیل خوب میداند که اعتبار و اقتدار کنونی خود را وامدار نظام جمهوری اسلامی است! چراکه اگر سیاستهای غیر منطقی و غیر قابل درک این نظام نبود، او هرگز نمیتوانست مسألهی فلسطین را از اولویّت خارج کند و کشورهای اسلامی را به دوستان و متّحدان نزدیک خود تبدیل گرداند و پول و سلاح آمریکاییها را به تاراج برد و آزادانه مخالفان خود را در کشورهای مختلف ترور کند و با این حال، همچنان طلبکار باشد و از مظلومیّت خود و خطر یهودستیزی و تکرار هولوکاست بنالد!
اینجاست که ضرر نفاق از ضرر کفر بیشتر میشود و منافقان به بزرگترین دشمنان اسلام تبدیل میشوند!
البته نقابها در حال کنار رفتن است و سران ایران نیز نمیتوانند بیش از این ماهیّت حقیقی خود را در پس شعارهای پوشالی و عوامفریبانه پنهان کنند. وقتی اعمال انسان بیش از حد نادرست باشد، سخنان زیبای او دیگر فایدهای ندارد و نمیتواند اعتبار و آبروی او را حفظ کند، بلکه چه بسا کار را برای او سختتر میسازد و مشکلات او را دو چندان میگرداند! با این همه، میبینیم که سران مغرور ایران، این نکتهی ساده را درک نمیکنند و دست از یاوهگویی بر نمیدارند و همچنان لاف میزنند و شعار میدهند! چنانکه به عنوان نمونه، همچنان به «امنیّت» و «اقتدار» خود میبالند و با این کارشان، هر مادر فرزندمردهای را به خنده میاندازند!
به راستی کدام امنیت و اقتدار؟! آقازادههاشان میلیاردها تومان از سرمایهی مردم را در مقابل دیدگان نیروهای امنیتی و از مبادی رسمی کشور خارج و به سرزمینهای کفر میبرند و در حالی که مردم در فقر و فلاکت به سر میبرند، به عیش و نوش و زندگی مجلّل در آمریکا و اروپا میپردازند! با وجود نظارت و دخالت نیروهای امنیتی، قیمت کالاها و خدمات دهها برابر شده است و خطّ فقر، بنا بر گفتهی خودشان، به نزدیک ده میلیون تومان رسیده است! صدا و سیما و اکثر نهادهای فرهنگی و تبلیغی، در اختیار رهبر این نظام است و توسّط عناصر منتخب او یا وابسته به او مدیریت میشود، ولی وضعیت علمی و فرهنگی کشور در حال سقوط است و دینگریزی بیداد میکند و فساد و فحشا موج میزند و جرم و بیاخلاقی به اوج خود رسیده است! اخیراً نیز، با وجود اشراف و اقتدار نیروهای امنیتی(!)، کافران اسرائیلی، با سهولت تمام، به خرابکاری و ترور در قلب ایران میپردازند! از خرابکاری در نیروگاه نطنز گرفته تا ترور نیابتی اسرائیل در تهران به سفارش آمریکا و ترور شخصیتهای برجستهی نظامی و علمی وابسته به حکومت در روز روشن!
آیا این است امنیت و اقتدار؟! آیا این است اشراف اطلاعاتی؟! آیا این است مدیریت و تدبیر؟! پس ضعف و ناامنی و ذلّت و غفلت و سوء مدیریت و بیکفایتی به چه میگویند؟!
آیا زور مسؤولان این نظام، تنها به مردم بیدفاع و مظلوم خودشان میرسد که گاهی از سر گرسنگی به کف خیابان میآیند و فریادی میکشند تا خود را خالی کنند؟! آیا اقتدار اینها تنها برای مقابله با نهضت علمی و فرهنگی زمینهسازی برای ظهور امام مهدی است؟! آیا تنها کاری که بلدند گرفتن و به زندان انداختن جوانان مؤمن و فرهیختهای است که چند نسخه از کتاب «بازگشت به اسلام» یا «هندسهی عدالت» را برای مطالعه به دست مردم میدهند؟! آیا زورشان تنها به جوانان مؤمن و بیآزاری میرسد که در این سالها، بدون هیچ گونه اغتشاش و آشوبی، با احترام و متانت، به آگاه کردن مردم از اسلام اصیل و دعوت به سوی امام مهدی مشغول هستند؟! آیا فیلتر کردن سایت علمی و فرهنگی علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی که یک دایرة المعارف بزرگ اسلامی است و چیزی جز قرآن و سنّت و سخنان عقلانی در آن یافت نمیشود را بلدند، ولی مقابله با تهاجم فرهنگی و نفوذ امنیتی کافران را بلد نیستند؟! آیا نشانهی اقتدار و اشراف اطلاعاتیشان این است که مؤمنان در ایران نمیتوانند آزادانه و بدون ترس، دربارهی ضرورت حمایت از امام مهدی به جای حمایت از دیگران سخن بگویند یا نامی از عالم حقگو و بیادّعا علامه منصور هاشمی خراسانی به زبان بیاورند؟! آیا نفاق و دورویی از این بیشتر میشود؟! آیا ذلّت و فرومایگی از این آشکارتر میشود؟! آیا خجالت نمیکشند؟! شرم باد بر اینان! شرم باد! هر چند نمیدانند که شرم چیست!
علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، از مدتها قبل دربارهی این وضعیّت انذار داد و فرمود: «دشمنانتان بر شما مسلّط خواهند گشت و شیاطینِ غرب و شرق شما را خواهند خورد!»[۲] و ریشهی این وضعیّت را نیز به وضوح تبیین کرد و فرمود: «هرآینه من چنین ذلّتی را جز ثمرهی حکومتهایی که دستهای مردم آن را نشانده است نمیبینم و <هرآینه آن درختی است که در اصل جهنم میروید؛ ثمرهی آن گویا سرهای شیاطین است> و آنها را به آن راضی میبینم <چه اینکه آنها از آن خورندگانند و شکمهای خود را از آن پر کنندگانند!>. میپندارند که برایشان بر روی آن امنیّتی است و بازگشتشان به سوی فرج خواهد بود <در حالی که برایشان بر روی آن شربتی از آب سوزان است و سپس بازگشتشان به سوی جهنّم خواهد بود!>. نه به خدا سوگند، نه امنیّتی برای آنها هست و نه فرجی تا آن گاه که حکومت را به مهدی برسانند و امنیّت و فرجشان در اوست و او پناهگاه این امّت است!»[۳] و فرمود: «آیا میپندارید که در غیاب او، عدالت را خواهید دید و به شکوفایی خواهید رسید؟! یا میپندارید که در غیاب او، امنیّت خواهید داشت و خوشبخت خواهید شد؟! نه به خدا سوگند، سپس نه به خدا سوگند؛ بلکه این آرزو را با خود به گور خواهید برد، همچنانکه گذشتگانتان آن را با خود به گور بردند! زیرا خداوند در غیبت گماشتهاش خیری قرار نداده و در حکومت غیرِ او برکتی نیافریده است!»[۴].
آری، این طبیب الهی، درد را تشخیص داده و دارو را تجویز کرده است، ولی قطعاً نمیتواند بیمار را به درمان خود مجبور کند. بیمار مختار است که طبق دستور او عمل کند تا معالجه شود و از مرگ حتمی نجات یابد، یا به دستور او بیاعتنایی کند تا روز به روز بدتر شود و به سختی هلاک گردد؛ ﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ ۖ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ﴾[۵].