اقامهی اسلام، هنگامی موجب نیل به سعادت و رهایی از مشکلات است که همهی آن به منزلهی حکمی واحد، اقامه شود؛ با توجه به اینکه اسلام حقیقتاً نیز حکمی واحد است و اجزاء موجود در آن، مانند اجزاء موجود در یک دستگاهند که به رغم تعدّد، دستگاهی واحد را به وجود میآورند و عدم کارکرد هر یک از آنها، بر کارکرد سایر اجزاء تأثیر میگذارد و کلّ دستگاه را از حرکت باز میدارد. [بازگشت به اسلام، ص۱۰۶]
تنها وجهی که میتوان برای عدم امکان عمل به کلّ اسلام یاد کرد، عدم امکان علم به کلّ آن است؛ با توجه به اینکه علم به کلّ اسلام، برای عمل به کلّ آن ضروری است و البته تنها برای کسی ممکن است که آن را تشریع کرده است و با این وصف، علم مسلمانان به کلّ آن و تبعاً عملشان به کلّ آن، ممکن نیست. اما حق آن است که این وجه نیز مردود است؛ چراکه مسلّماً خداوند، عمل به کلّ اسلام را بر مسلمانان واجب ساخته است و با این وصف، از توقّف آن بر علم به کلّ اسلام، تنها لزوم تعلیم کلّ اسلام بر خداوند لازم میآید، نه رفع وجوب عمل به کلّ آن؛ به این معنا که با توجه به لزوم عمل به کلّ اسلام و توقّفش بر علم به کلّ آن و انحصار ذاتی این علم به خداوند، بر خداوند لازم است که به نحوی از انحاء، علم به کلّ آن را برای مسلمانان ممکن کند تا عذری در برابر او برای عمل نکردن به کلّ اسلام و تبعاً وقوع در شقاوت و مشکلات، نداشته باشند. روشن است که این تعلیم، اجتنابناپذیر و قطعی است و با این وصف، به دو صورت ممکن است: یا خداوند همهی مسلمانان را مستقیماً به کلّ اسلام عالم میسازد و یا برخی از آنان را برای این امر بر میگزیند تا دیگران به نحو غیر مستقیم، علم به کلّ اسلام را از آنان فرا گیرند. از آنجا که مسلّم است خداوند همهی مسلمانان را مستقیماً به کلّ اسلام عالم نساخته، معلوم میشود که برخی از آنان را به کلّ اسلام عالم ساخته و تبعاً بر دیگران واجب است که آنان را بشناسند و از آنان تعلیم پذیرند... چنین کسانی، به اعتبار نیابتشان از خداوند در تعلیم کلّ اسلام، خلیفهی خداوند در میان مسلمانان شمرده میشوند. [بازگشت به اسلام، ص۱۰۷]
إقامهی کلّ اسلام به همان اندازه که ضروری است، ممکن است؛ جز آنکه در گرو علم به کلّ آن است و علم به کلّ آن، برای شارع آن ممکن است و ناگزیر از او اخذ میشود و او یا آن را به همهی اهل اسلام داده که نداده است و یا آن را به برخی از آنان بخشیده است تا دیگران از آنها اخذ کنند و قهراً همین کار را کرده، چراکه کار دیگر را نکرده است و با این وصف، شناخت آنها برای علم به کلّ اسلام، ضروری است و به همین دلیل نیز ممکن است؛ به این معنا که ناگزیر، اسباب لازم برای شناخت آنها از خداوند صادر شده و قابل تتبّع است؛ همچنانکه طرق لازم برای دسترسی به آنها توسّط خداوند جعل شده و قابل پیگیری است و این چیزی است که دربارهی آن سخن گفته خواهد شد إن شاء الله. [بازگشت به اسلام، ص۱۰۸]
اقامهی جزئی از اسلام به تنهایی، در حالی که سایر اجزاء آن اقامه نمیشود، محلّ اشکال است؛ چراکه هر جزء اسلام، به اعتبار اقامهی کلّ آن و متناسب با اجزاء دیگرش تشریع شده و تبعاً هنگامی سودمند و قابل اقامه است که اجزاء مرتبط با آن اقامه شده باشد؛ با توجه به اینکه اجزاء اسلام، لازم و ملزوم یکدیگرند و بر هم اثر میگذارند و از هم اثر میپذیرند و هرگاه برخی اقامه نشوند، اقامهی برخی دیگر بیفایده، بلکه احیاناً زیانبار خواهد بود. چنانکه به عنوان مثال، احکام جزایی اسلام، به اعتبار تحقّق کامل اسلام و متناسب با زمان و مکانی جعل شدهاند که سایر احکام اسلام، به عنوان عواملی بازدارنده، جریان یافتهاند و با جریان آنها، موجبی برای ارتکاب جرایم نیست و تبعاً ارتکاب آنها در این وضعیت، غیر طبیعی و مستلزم جزای مقرّر است. چنانکه مثلاً حکم قطع دست سارق، به اعتبار تحقّق کامل اسلام و متناسب با زمان و مکانی جعل شده که احکام اقتصادی اسلام و اقدامات پیشگیرانهی آن از قبیل توزیع عادلانهی ثروت و مالیاتی چون زکات و خمس، اقامه شده است؛ نه زمان و مکانی که احکام اقتصادی اسلام اقامه نشده و توزیع ثروت ظالمانه است و مالیاتی مانند زکات و خمس، چنانکه باید پرداخته نمیشود و تبعاً مقتضی برای سرقت وجود دارد و مانع آن مفقود است. این به آن معناست که اگر کسی در زمان حاکمیّت غیر اسلام و مکانی که احکام عینی و عمومی آن اجرا نمیشود، مرتکب سرقت شود، مستحقّ جزای مقرّر برای سرقت نیست و إعمال آن در حقّ او، غیر عادلانه و مخالف با مقصود شارع است. [بازگشت به اسلام، ص۱۰۹]
إجرای احکام جزایی، منوط به تحقّق حکومت اسلامی و اجرای عین و کلّ احکام اسلام است و پیش از آن، مفید و متناسب نیست؛ چراکه خداوند این احکام را برای إجرا در حکومت خویش و متناسب با زمان و مکانی تشریع کرده است که کسی از جانب او، با علم کامل به همهی آن و توانایی کامل برای تطبیق آن بر مصادیقش، زمام امور را در دست دارد و بر پایهی آن، حکومت او را إعمال میکند و عدالت او را متجلّی میسازد؛ همچنانکه مجری اصلی احکام در وقت نزول، پیامبر بوده و این واقعیّت در تشریع آنها، تأثیر داشته و لحاظ شده است؛ تا حدّی که دور نیست اگر این احکام برای کسی جز آن حضرت یا کسی مانند او، نازل میشد، ماهیّتی متفاوت میداشت. این به آن معناست که اقامهی حدود اسلامی توسّط کسانی که عالم به همهی احکام اسلام و قادر به اجرای همهی آنها نیستند، جایز نیست، بیآنکه عدم اقامهی حدود اسلامی توسّط آنان، جایز باشد؛ چراکه اقامهی حدود اسلامی توسّط آنان، در ضمن اقامهی کلّ اسلام واجب است و اقامهی کلّ اسلام توسّط آنان، با تبعیّت از کسی ممکن است که عالم به کلّ آن است و چنین کسی، چنانکه روشن شد، خلیفهی خداوند در زمین است که توسّط او از کلّ اسلام آگاهی یافته و واسطهی او در إعمال حکومت اوست. [بازگشت به اسلام، ص۱۰۹]
هرآینه مثَل شما در زندگی دنیا مثَل کودکی بوده است که مادر خویش را در انبوه جمعیّت گم کرده باشد، پس به امید دست یافتن بر او به دامان هر زنی چنگ میزند و مدّتی در پی او روان میگردد، تا آنگاه که از او بیمهری میبیند و در مییابد که او مادر نیست، پس شیونکنان او را وا میگذارد و به دامان دیگری میآویزد، تا آن گاه که تاریکی شب او را فرا میگیرد و سرمای آن او را تلف میکند، در حالی که یاریکنندهای برای او نیست! این بوده است مثَل شما در زندگی دنیا که به امید دست یافتن بر عدالت، به هر حکومتی دل بستهاید و مدّتی از آن پیروی کردهاید، تا آنگاه که از آن ظلم دیدهاید و دریافتهاید که در آن عدالت نیست، پس فریادکنان آن را بر انداختهاید و به حکومت دیگری روی آوردهاید! پس این گونه، در جستجوی عدالت، گاهی به شرق میل کردهاید و گاهی به غرب؛ گاهی به چپ دویدهاید و گاهی به راست؛ گاهی به زید روی آوردهاید و گاهی به عمرو؛ گاهی به سلطنت دل بستهاید و گاهی به جمهوریّت! در حالی که عدالت، نه در شرق بوده است و نه در غرب؛ نه در چپ بوده است و نه در راست؛ نه در زید بوده است و نه در عمرو؛ نه در سلطنت بوده است و نه در جمهوریّت! عدالت تنها در حکومت خداوند بوده است که از قدرها و جاهای شما آگاه است و جز او کسی به آن راه نمییابد اگرچه بسیار پویش و کوشش کند، مگر کسی که او به آن مهدیّش ساخته است. [نامهی چهاردهم]
عدالت تنها در حکومت خداوند بوده است که از قدرها و جاهای شما آگاه است و جز او کسی به آن راه نمییابد اگرچه بسیار پویش و کوشش کند، مگر کسی که او به آن مهدیّش ساخته است، امّا شما از رحمت او ناامید و از مهدیّ او غافل شدهاید و از این رو، حکومتی که او برای مهدیّش خواسته است را به کسانی سپردهاید که او حکومتی برای آنان نخواسته است! تو گویی حکومت، میراث پدرانتان است که آن را از هر کس میخواهید میگیرید و به هر کس میخواهید میدهید و گویی از آنِ خداوند نیست که فرموده است: ...«بگو خداوندا! مالک حکومت تویی! حکومت را به هر کس میخواهی میدهی و حکومت را از هر کس میخواهی میگیری» و او آن را به ابراهیم داده و عهدی با عادلان ذرّیّهاش ساخته و فرموده است: ...«و چون ابراهیم را پروردگارش با کلماتی آزمود، پس چون آنها را به انجام رساند، فرمود: من تو را برای مردم امامی قرار دهندهام، گفت: و از ذرّیّهام؟ فرمود: عهد من به ظالمان نمیرسد» و عادلان ذرّیّهی او کسانی هستند که خداوند خواسته است هر ناپاکی را از آنان بزداید و آنان را کاملاً پاک گرداند و آنان در کتاب خداوند اهل بیت محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم هستند و از اینجا دانسته میشود که مهدیّ خداوند، از آل ابراهیم علیه السّلام و اهل بیت محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم است و هر کس حاکمی جز او اختیار کند، به گمراهی دوری دچار شده است. [نامهی چهاردهم]
شگفتا که مردم هر زمان دست بیعت با کسی دادهاند و عقد ولایت با کسی بستهاند و ندانستهاند که هیچ کس جز کسی که خداوند او را برای این کار هدایت کرده و توانا ساخته است، از عهدهی آن بر نمیآید و حقّ آن را ادا نمیکند! آنان عدالت را نزد کسانی جُستهاند که عدالت نزد آنان نبوده و از حاکمان خود توقّع کاری را داشتهاند که در توان آنان نبوده است! چگونه عدالت ورزد کسی که قدر مردم را نمیداند و جای آنان را نمیشناسد، بل قدر خود را نشناخته و از جای خود بیرون است؟! چگونه عدالت ورزد کسی که خود ظالم است و در جای دیگری نشسته است و چگونه اصلاح کند کسی که خود فاسد است و جهان را به فساد کشیده است؟! [نامهی چهاردهم]
چه شده است که از روز نخست تا امروز، اولیاء خدا همواره محکوم بودهاند و اولیاء شیطان همواره حاکم! فرزندان انبیا همواره خانهنشین بودهاند و فرزندان ادعیا همواره منبرنشین! ائمّهی ایمان همواره بییاور بودهاند و ائمّهی کفر همواره پُریاور! اگر کاخی بوده همواره برای ظالمان بوده است و اگر کوخی بوده همواره برای پاکیزگان! اگر قدرتی بوده همواره برای مشرکان بوده است و اگر هجرتی بوده همواره برای پیامبران! اگر بیعتی بوده همواره برای یزیدیان بوده است و اگر شهادتی بوده همواره برای حسینیان! اگر دولتی بوده همواره برای گمراهان بوده است و اگر غیبتی بوده همواره برای مهدیان! این چه رسوایی است که تاریخ را فرا گرفته و این چه دیوانگی است که جهان را گرفتار کرده است؟! آیا مردمان را چشم نیست تا ببینند که حاکمانشان همه ستم میکنند و عدالت نمیورزند؟! یا آنان را گوش نیست تا بشنوند که سیاستمدارانشان همه دروغ میگویند و راست نمیگویند؟! یا آنان را هوش نیست تا پی برند که رهبرانشان همه گمراه میکنند و راه نمینمایند؟! پس تا به کِی این زخم چرکین، گشوده خواهد بود و تا به کِی این دیوانگی ادامه خواهد داشت؟! [نامهی چهاردهم]
هان، ای مردمان! به من بگویید! تا به کِی باید مانند سیاهمستان، از راست به چپ و از چپ به راست بلنگید، تا آخِر الأمر بفهمید که راست و چپ برای شما یکسان است و در هیچ یک عدالت نیست؟! به من بگویید! چند حکومت دیگر را باید بیازمایید و تاوان چند اطاعت دیگر را باید بپردازید، تا سرانجام دریابید که هیچ حکومتی جز حکومت خداوند، شما را به عدالت نمیرساند و هیچ اطاعتی جز اطاعت خلیفهاش، شما را از ظلم نمیرهاند؟! آیا این هزاران سال تجربه، بسنده نیست؟! آیا این تاوانهای سنگین، بسنده نیست؟! آیا نمرودها و فرعونها را نشنیدید؟! آیا کسراها و قیصرها را نکشیدید؟! آیا خلیفهها و شاهان را ندیدید؟! آیا جمهوریها و اسلامیها را نیازمودید؟! پس آیا هنوز عبرت نگرفتهاید؟! تا کجا به این زخم کهنه نمک خواهید زد؟! و تا کجا به این جنون تاریخی ادامه خواهید داد؟! [نامهی چهاردهم]
[ترجمهی گفتار] ...سپس با ابو بکر بیعت کردند، در حالی که میدانستند خداوند آنان را به بیعت با او امر نکرده است، پس عمر هنگامی که کار از کار گذشت گفت: «بیعت با ابو بکر کاری عجولانه و نسنجیده بود که خداوند از شرّ آن حفظ کرد، پس هر کس مانند آن را تکرار کند، بیعتی برای او نیست»، ولی هر تکرار کنندهای مانند آن را تکرار کرد و آنان با او بیعت کردند و گفتند: «بیعت با ابو بکر همین طور بود»! پس از عمر در خطایش پیروی کردند و در چیزی که به درستی گفت پیروی نکردند! پس چون این را به آنان یادآوری میکنم تا توبه و اصلاح کنند، تعصّب جاهلی آنان را فرا میگیرد، میگویند: «ای وای! آیا میگویی که ابو بکر و عمر خطا کردند؟!»، در حالی که میدانند آن دو خدایانی جز خداوند یا پیامبرانی پس از محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم نبودند، بل دو مرد صالح بودند که در برخی چیزها درست عمل کردند و در برخی چیزها خطا و هیچ مؤمنی را نمیرسد که از آن دو در خطایشان پیروی کند؛ چنانکه صحابه در بسیاری از امور، با آن دو مخالفت کردند و فقها در مسائل بسیاری بر خلاف فتوای آن دو فتوا دادند و اینان نیز بر آنان عیب نگرفتند و نگفتند: «ای وای! ابو بکر و عمر را در خطا دانستند»! تا آن گاه که من آنچه آنان برایشان پراکنده گفتند را برایشان یکجا کردم و آن را روشن و بیپیرایه برایشان آوردم، پس بر آنان گران آمد و گفتند: «این دین جدیدی است»! در حالی که آن دین جدیدی نیست، بلکه همان دین نخستین است، مگر اینکه منظورشان از جدید چیزی باشد که از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم روایت میکنند که خداوند در میانشان مردانی را بر میانگیزد که دینشان را برایشان تازه کنند؛ زیرا من دینشان را پس از اینکه مندرس شده بود، برایشان تازه کردم و برایشان در برابر خداوند اختیار چیزی را ندارم و نگهبان آنان نیستم. [فقرهی ۱۹ از گفتار ششم]
ترجمهی گفتار: یکی از یارانمان ما را خبر داد، گفت: شنیدم منصور میفرماید: هرآینه زمین از مردی عادل از ذرّیّهی ابراهیم علیه السلام که خداوند او را امامی برای مردم قرار داده باشد خالی نمیماند و این عهدی است که خداوند با ابراهیم علیه السلام کرد، هنگامی که او را با کلماتی آزمود، پس آنها را به انجام رساند، پس «فرمود: من تو را امامی برای مردم قرار میدهم، گفت: و از ذرّیّهام نیز؟ فرمود: عهد من به ظالمان نمیرسد»، پس این جاهلان منحرف و مفتون چه چیزی را انکار میکنند؟! آیا انکار میکنند که اکثر مسلمانان گمراه شده باشند؟! «در حالی که پیش از آنان اکثر گذشتگان گمراه شدند» و آنان از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم روایت میکنند که به آنان فرمود: «شما وجب به وجب و قدم به قدم به راههای گذشتگان خواهید رفت»! پس با وجود سخن خداوند و سخن پیامبرش، چه چیزی را انکار میکنند؟! آیا انکار میکنند که اکثر صحابه خطا کرده باشند؟! در حالی که اکثرشان در روز اُحد خطا کردند، هنگامی که به سوی کوه میگریختند و به احدی نگاه نمیکردند و پیامبر در پشت سرشان آنان را میخواند، پس آنان را با اندوهی بر روی اندوهی کیفر داد و فرمود: «بیگمان کسانی از شما که در روز رویارویی دو گروه پا به فرار گذاشتند، شیطان آنان را به سبب برخی از آنچه کسب کرده بودند به لغزش انداخت» و در روز حُنین، هنگامی که کثرتشان آنان را مغرور ساخت، پس آنان را بینیاز نکرد و زمین با همهی وسعتش بر آنان تنگ شد، سپس پا به فرار گذاشتند و خود از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم روایت میکنند که فرمود: «هرآینه گروهی از اصحابم (در روز قیامت) به سوی من میآیند، پس از اطراف حوض رانده میشوند، پس میگویم: پروردگارا! اصحابم! پس میفرماید: تو نمیدانی که بعد از تو چه کار کردند! آنان به پشت سر خود باز گشتند»! پس با وجود سخن خداوند و سخن پیامبرش، چه چیزی را انکار میکنند؟! آیا صحابه و تابعین را خدایانی جز خداوند گرفتهاند، چنانکه یهودیان عالمان و راهبانشان را گرفتند؟! «در حالی که امر نشدهاند مگر اینکه خدایی واحد را بپرستند، خدایی جز او نیست، او از چیزی که شریکش قرار میدهند منزّه است»! [فقرهی ۲۰ از گفتار ششم]
ترجمهی گفتار: یکی از یارانمان ما را خبر داد، گفت: از منصور دربارهی سخن خداوند بلندمرتبه پرسیدم که میفرماید: «و کسانی که کافر شدند میگویند که تو پیامبر نیستی، بگو خداوند و کسی که علم کتاب نزد اوست به عنوان شاهد میان من و شما کافی هستند»، پس فرمود: شهادت خداوند کتاب اوست و هرآینه میان پیامبر و امّتش دو شاهد وجود دارد: کتاب خداوند و کسی که علم کتاب نزد اوست و او خلیفهی خداوند در میان آنان پس از پیامبر است و امّتش هیچ گاه بدون آن دو نخواهند بود تا آن گاه که قیامت فرا رسد، گفتم: خداوند من را فدای تو گرداند؛ زیرا چیزی از کتاب خداوند که پنهان میدارند را برایم آشکار کردی! فرمود: آن را پنهان نمیدارند، ولی در آن تدبّر نمیکنند، یا بر دلها قفلهایی است! در این هنگام گریهام گرفت، پس فرمود: تو را چه میشود؟! گفتم: برای مردم تأسّف میخورم؛ چراکه آنان سخن تو را نشنیدهاند، در حالی که آن حکمت و فصل الخطاب است و اگر آن را میشنیدند، هدایت مییافتند، پس فرمود: بر آنان تأسّف نخور؛ «اگر خداوند در آنان خیری مییافت حتماً به آنان میشنواند و اگر به آنان میشنواند پشت میکردند، در حالی که رویگردان بودند»! [فقرهی ۲۱ از گفتار ششم]
ترجمهی گفتار: شماری از یارانمان ما را خبر دادند، گفتند: ما جماعتی نزد منصور بودیم، پس به ما روی نمود و فرمود: هرآینه برای خداوند بر مردم دو شاهد است: کتاب خداوند و کسی که علم کتاب نزد اوست و هیچ یک از آن دو آنان را از دیگری بینیاز نمیکند و این سخن خداوند است که فرموده است: «بگو خداوند و کسی که علم کتاب نزد اوست به عنوان شاهد میان من و شما کافی هستند»، سپس به آسمان نگریست و فرمود: خداوندا! آیا تبیین کردم؟! پس از ترس خداوند چیزی به ما وارد شد که خداوند میداند هنگامی که این را فرمود، سپس به سوی ما بازگشت و فرمود: هرآینه زمین از کتاب خداوند و کسی که علم کتاب نزد اوست خالی نمیماند، تا دو شاهد میان پیامبر و امّتش تا روز قیامت باشند و کسی که علم کتاب نزد اوست مردی از عترت و اهل بیت پیامبر است و این سخن اوست که فرموده است: «هرآینه من در میان شما دو چیز گرانمایه را به جا میگذارم: کتاب خداوند و عترتم اهل بیتم، اگر به آن دو متمسّک شوید هرگز پس از من گمراه نخواهید شد و آن دو هیچ گاه از هم جدا نمیشوند تا آن گاه که نزد حوض بر من وارد شوند»، سپس بار دیگر به آسمان نگریست و فرمود: خداوندا! آیا به طور کامل ادا کردم؟! پس از هیبت او شروع به لرزیدن کردیم هنگامی که این را فرمود، انگار که در این دنیا نبود! [فقرهی ۲۲ از گفتار ششم]
ترجمهی گفتار: یکی از یارانمان ما را خبر داد، گفت: از منصور دربارهی سخن خداوند بلندمرتبه پرسیدم که میفرماید: «آیا کسی که بر بیّنهای از پروردگارش است و شاهدی از او در پیاش میآید»، پس فرمود: کسی که بر بیّنهای از پروردگارش است، محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم است و پس از او در هر قرنی شاهدی از اهلش میآید و در پیاش میآید یعنی پس از او میآید، آیا سخن خداوند بلندمرتبه را نمیبینی که فرموده است: «قسم به خورشید و پرتو آن و به ماه هنگامی که در پی آن میآید» یعنی پس از آن میآید؟! پس هر کس میخواهد از آتش رهایی یابد و به بهشت درآید، باید به چیزی که خداوند نازل کرده است ایمان آورد و از محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم پیروی کند و به همراه شاهدِ از اهل او باشد، همان طور که حواریّون گفتند: «پروردگارا! ما به چیزی که نازل کردی ایمان آوردیم و از پیامبر پیروی کردیم، پس ما را به همراه شاهدان بنویس». [فقرهی ۲۳ از گفتار ششم]
ترجمه: عبد اللّه بن احمد بن حنبل روایت کرده، گفته است: «از پدرم پرسیدم: افضل مردم پس از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم چه کسی بود؟ گفت: ابو بکر، گفتم: پدر! سپس چه کسی؟ گفت: عمر، گفتم: پدر! سپس چه کسی؟ گفت: عثمان، گفتم: پدر! علی چطور؟ گفت: پسرم! علی از اهل بیتی است که کسی با آنان مقایسه نمیشود» و در روایت دیگری آمده است: «گفتم: پدر! در باب تفضیل چه میگویی؟ گفت: در خلافت، ابو بکر و عمر و عثمان، گفتم: پس علی بن ابی طالب چطور؟ گفت: پسرم! علی بن ابی طالب از اهل بیتی است که کسی با آنان مقایسه نمیشود» و این حقیقتی است که هر عالمی آن را میگوید و احمد بن حنبل نیز آن را گفته است، ولی هنگامی که ما آن را میگوییم کسانی که عالم نیستند میگویند: اینها از رافضه هستند! «این گونه خداوند بر دلهای کسانی که عالم نیستند مهر میزند»! [درس یکم، ص۳۰]
ترجمه: عبد الله بن احمد بن حنبل [د.۲۹۰ق] در آنچه بر «مسند» افزوده روایت کرده، گفته است: عثمان بن ابی شیبة من را حدیث کرد، گفت: مطّلب بن زیاد ما را حدیث کرد، از سُدّی، از عبد خیر، از علی که دربارهی سخن خداوند: «تو تنها بیمدهنده هستی و برای هر قومی راهنمایی است» فرمود: رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم بیمدهنده است و راهنما مردی از بنی هاشم است. منصور حفظه الله تعالی فرمود: گفته شده که مراد او از این مرد خودش بوده، ولی ظاهر آن است که او به اطلاق سخن گفته و مرادش این بوده که برای هر قومی (یعنی هر قرنی) پس از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم، راهنمایی از بنی هاشم است. [درس یکم، ص۳۱]
درسهای حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، هدفشان تزکیهی مردم و تعلیم کتاب و حکمت به آنان و محور و مبنایشان قرآن و سنّت و موضوعشان عقاید، احکام و اخلاق اسلامی است و ما از میانشان چیزی که به مسائل مهمتر و مورد ابتلاتر مربوط میشود را انتخاب کردهایم و آن را به گونهای که برای اهل تحقیق و مطالعه آسانتر باشد مرتّب ساختهایم و برای آن تعلیقاتی مشتمل بر ذکر منابع و برخی توضیحات ضروری نوشتهایم. [درس یکم، مقدّمه]
هر درس، دربارهی یک مسألهی اعتقادی یا فقهی یا اخلاقی است و از سه باب تشکیل شده است:
• باب یکم بیان آیاتی از قرآن که به مسأله مربوط میشوند و در آن تفاسیر ارزشمندی از حضرت علامه حفظه الله تعالی آمده که از میان گفتارهای نورانی او استخراج شده است و معانی آیات را به گونهای که دلها را شفا میدهد و مردم را از تاریکی به نور میبرد، تبیین مینماید.
• باب دوم بیان احادیث صحیحی از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم که به مسأله مربوط میشوند با ذکر شواهد و متابعات آنها و در آن نکات دقیق و توضیحات سودمندی از حضرت علامه حفظه الله تعالی آمده است که معنای احادیث، حال راویان و نظر عالمان را تبیین میکند.
• باب سوم بیان احادیث صحیحی از اهل بیت علیهم السلام که به مسأله مربوط میشوند با ذکر شواهد و متابعات آنها و در آن نظیر چیزهایی است که در باب دوم آمده است. [درس یکم، مقدّمه]
قاعده نزد حضرت علامه حفظه الله تعالی، حجّیّت خبر متواتر و عدم حجّیّت خبر واحد است و خبر متواتر نزد او چیزی است که در هر طبقه بیش از چهار مرد آن را روایت کردهاند، به شرط اینکه قرین یکدیگر نباشند و دربارهی معنا اختلاف نکرده باشند و چیزی که روایت کردهاند با کتاب خداوند یا سنّت ثابت از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم یا عقل سلیم تعارض نداشته باشد. همچنین، چیزی که در هر طبقه چهار مرد آن را روایت کردهاند، در حکم خبر متواتر است، به شرط اینکه عادل باشند، علاوه بر سه شرط پیشین و این چیزی است که بررسی حال راویان هرگاه بیش از چهار مرد نباشند را ضروری میسازد. اما بررسی حال آنان هرگاه کمتر یا بیشتر از این تعداد باشند، کاری است که حضرت علامه حفظه الله تعالی از باب إلزام انجام میدهد؛ چراکه اکثر مسلمانان قائل به حجّیّت خبر واحدِ ثقه یا صدوق هستند و چه بسا چیزی که توسّط پنج مرد روایت شده است را متواتر نمیدانند. از این رو، حضرت علامه حفظه الله تعالی چیزی که راویان ثقه یا صدوق نزد آنان روایت کردهاند را اختیار میکند تا حجّتی بر آنان باشد و باشد که آنان هدایت یابند. [درس یکم، مقدّمه]
دلیل کسانی که تقلید در اعمال را جایز میدانند این است که اعمال را با عقاید متفاوت میپندارند، در حالی که چنین تفاوتی در اسلام ثابت نیست و سخن خداوند در قرآن عام است و شامل عقاید و اعمال میشود. این به آن معناست که هر مسلمانی باید همانطور که خواندن و نوشتن و سایر ضروریّات زندگی خود را فرا میگیرد، عقاید و اعمال اسلامی خود را نیز فرا بگیرد و هیچ عقیده و عملی را جز با دلیل قطعی و یقینی نپذیرد و انجام ندهد. دلیل قطعی و یقینی در اسلام نیز همانطور که حضرت منصور هاشمی خراسانی در کتاب «بازگشت به اسلام» تبیین فرموده، آیات قرآن و احادیث متواتر و البته شنیدن از خلیفهی خداوند در زمین است و این اسلام خالص و کامل شمرده میشود که به ظنون آلوده نیست. [پرسش و پاسخ ۱]
علامه منصور هاشمی خراسانی، خود یکی از علمای مسلمان است و تبعاً همان نقشی را برای آنان قائل است که برای خود قائل است و آن زمینهسازی برای اقامهی اسلام خالص و کامل در جهان از طریق ایجاد و حفظ حاکمیّت خلیفهی خداوند در زمین به ترتیبی است که در کتاب شریف «بازگشت به اسلام» تبیین فرموده است. بنابراین، از نظر ایشان علمای مسلمان موظفاند که به جای دعوت به سوی خود، به سوی خلیفهی خداوند در زمین دعوت کنند و به جای ایجاد و حفظ حاکمیّت خود، به ایجاد و حفظ حاکمیّت او بپردازند؛ چراکه این کار در صورتی که مقدّمات آن توسّط مسلمانان تأمین شود، ممکن است و مقدّمات آن کمابیش مانند مقدّمات ایجاد و حفظ سایر حکومتهاست. به این ترتیب، هر عالم مسلمانی که مسلمانان را به بیعت با مهدی امر و از بیعت با غیر او نهی میکند، وظیفهی اسلامی خود را انجام میدهد و بر مسلمانان واجب است که دعوت او را بپذیرند و او را در این کار یاری کنند، ولی عالمان مسلمانی که مسلمانان را به بیعت با مهدی امر و از بیعت با غیر او نهی نمیکنند، وظیفهی اسلامی خود را انجام نمیدهند و بر مسلمانان واجب است که از آنان بر حذر باشند. [پرسش و پاسخ ۷]
حضرت منصور هاشمی خراسانی، عالمان مسلمان را مراجع تقلید مسلمانان نمیشناسد و معتقد است که عمل به فتاوی آنان بدون علم به ادلّهیشان مجزی نیست؛ همچنانکه در صورت ظنّی بودن ادلّهیشان کفایت نمیکند. بنابراین، مسلمانان موظّفاند که فتاوی عالمان مسلمان را با ادلّهیشان جویا شوند و عالمان مسلمان نیز وظیفه دارند که آنان را از ادلّهی فتاوی خود تفصیلاً آگاهی دهند و مثلاً اعلام نمایند که دلیل فلان فتوای آنان، فلان آیهی قرآن یا فلان حدیث متواتر یا فلان استماع حضوری از خلیفهی خداوند در زمین است و در این صورت، مسلمانان میتوانند به فتاوی آنان عمل کنند؛ چراکه این تقلید از آنان شمرده نمیشود، بلکه تبعیّت از ادلّهی یقینی آنان و در واقع قرآن و سنّت است. اما در صورتی که آنان ادلّهی فتاوی خود را تفصیلاً اعلام نکنند یا ادلّهی فتاوی آنان مفید ظن و از قبیل شهرت یا اجماع یا خبر واحد باشد، عمل به فتاوی آنان مجزی نیست و جستجو برای یافتن ادلّهی یقینی و سپس احتیاط در صورتی که ممکن باشد و سپس توقّف تا زمان دسترسی به خلیفهی خداوند در زمین، واجب است و البته زمینهسازی برای دسترسی به خلیفهی خداوند در زمین، مانند زمینهسازی برای دسترسی به مسجد الحرام برای کسی که حج بر او فرض شده، ضروری است و این حقیقتی است که حضرت منصور هاشمی خراسانی با آواز بلند فریاد میزند، باشد که صاحبان گوشهای شنوا در شرق و غرب جهان بشنوند و پذیرا شوند. [پرسش و پاسخ ۷]
رکود و انحطاط علمی در حوزههای علمیّهی شیعه و خصوصاً ایران، واقعیّتی تلخ و اسفبار است و نتیجهی آن، مرجعیّتِ کمبضاعتترین و وابستهترین روحانیون قم با ملاحظات سیاسی و پر کردن حوزههای علمیّه از اساتید کمسواد و مجیزگو و خانهنشین کردن عالمان مستقل و ژرفاندیش در چهار دههی اخیر است که به نفرت مردم از روحانیّت و گریز آنان از دین و ابتذال فرهنگی شیعه انجامیده و ظهور را برای امام مهدی علیه السلام به غایت دشوار کرده است. خداوند لعنت کند مسبّبان این وضع را که شومترین حاکمان در تاریخ اسلام بعد از بنی امیّه بودهاند. [پرسش و پاسخ ۶۶]
مراد از تقلید عمل به گفته یا کردهی دیگری بدون دلیل است و با این وصف، عمل به گفته یا کردهی دیگری با دلیل، تقلید شمرده نمیشود، بلکه اتّباع از دلیل است. بنابراین، عمل به فتوای عالمان در صورتی که دلایل قانعکنندهای برای آن از کتاب خدا یا سنّت متواتر پیامبر یا عقل سلیم اقامه کنند، جایز است، بلکه واجب شمرده میشود؛ چراکه عمل به آن در چنین صورتی، عمل به کتاب خدا یا سنّت متواتر پیامبر یا عقل سلیم است. آری، در صورتی که دلایل عالمان برای فتوایشان، غیر یقینی و از قبیل خبر واحد یا اجماع یا شهرت باشد، عمل به آن جایز نیست؛ چراکه ظن در اسلام کافی شمرده نمیشود و با این وصف، رجوع مستقیم به کتاب خدا و سنّت متواتر پیامبر یا عقل سلیم به منظور فحص از دلایل یقینی در صورتی که احتمال آن وجود داشته باشد، واجب است و در صورتی که احتمال آن وجود نداشته باشد یا فحص از دلایل یقینی به نتیجهای نینجامد، رجوع به اصول اوّلی مانند اصل اباحه و حظر یا اصول عملی مانند برائت و احتیاط و تخییر و استصحاب، متعیّن است؛ مشروط به اینکه اقدام لازم برای دسترسی به خلیفهی خداوند در زمین انجام شده باشد؛ چراکه رجوع به اصول اوّلی یا عملی در صورتی که چنین اقدامی انجام نشده باشد، مانند رجوع به آنها در موارد وجود دلیل است که کافی شمرده نمیشود و اقدام لازم برای دسترسی به خلیفهی خداوند در زمین، اجابت و یاری منصور هاشمی خراسانی است که دعوتکنندهی به سوی مهدی و زمینهساز ظهور او از طرق معقول و مشروع است و خداوند تنها از پرهیزکاران میپذیرد. این صراط مستقیمی است که هر کس به آن گام نهاده، کامیاب شده و هر کس از آن روی گرفته، در گمراهی است. [پرسش و پاسخ ۵۲]
منصور هاشمی خراسانی خدای محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم را میپرستد و برای او در تکوین، تشریع و تحکیم شریکی نمیشناسد؛ به این معنا که او را در آفرینش، رزق و تدبیر موجودات یگانه میداند و به حکمی جز حکم او و حکومتی جز حکومت او تسلیم نمیشود و حکومت او را حکومت کسی میداند که به اذن او حکومت میکند، هر چند بیشتر مردم نمیدانند... خدایی که تشریع تنها برای اوست و باید و نباید جز از او صادر نمیشود؛ چنانکه فرموده است: ﴿أَمْ لَهُمْ شُرَكَاءُ شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّينِ مَا لَمْ يَأْذَنْ بِهِ اللَّهُ﴾؛ «یا آنان را شریکانی است که برایشان چیزی از دین را تشریع کنند که خداوند به آن اذن نداده است؟!»؛ خدایی که حکومت تنها برای اوست و نصب و عزل حاکم جز توسّط او انجام نمیشود؛ چنانکه فرموده است: ﴿قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ﴾؛ «بگو خداوندا! مالک حکومت تویی؛ حکومت را به هر کس که میخواهی میدهی و از هر کس که میخواهی میگیری»، پس برای او شریکی در حکومت نیست؛ چنانکه فرموده است: ﴿وَلَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ﴾! این است خدای محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم و خدای ابراهیم و آل ابراهیم و این است خدای منصور هاشمی خراسانی پرچمدار توحید در عصر حاضر با ندای توحیدی «البیعة للّه». [نقد و بررسی ۱۶]
منصور هاشمی خراسانی، خدای ابن حامد، ابن تیمیه، ابن عبد الوهاب و امثال آنان را نمیپرستد؛ همان خدایی که در بالا هست و در پایین نیست و دو چشم و دو گوش و دو دست و دو پا و ده انگشت حقیقی دارد و از جایی به جای دیگر حرکت میکند و با چشم سر مانند مهتاب دیده میشود و نمونهی کاملی از لات و هبل و عزّی مستتر در حجاب «بلا کیف» است! بلکه خدای ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط و عیسی و موسی را میپرستد؛ همان موسایی که گفت: «پروردگارا! نشانم بده که به تو نظر کنم» و به او پاسخ داده شد: «هرگز من را نخواهی دید»، پس او از توقّع خویش توبه کرد: «گفت: تو منزّه هستی، من به سویت توبه کردم»... چراکه چشمها او را ادراک نمیکنند و او چشمها را ادراک میکند و او باریکبین آگاه است... خدایی که به هر جا روی میکنی، در آنجا هست و وجود او مانند وجود اجسام به جایی محدود نمیشود... خدایی که از جایی به جای دیگر انتقال نمییابد و به مخلوق خود تکیه نمیزند و مانند حیوان، قابل تجزیه به اعضاء و جوارح نیست و به صفات انسان متّصف نمیشود... خدایی که در هیچ وصفی نمیگنجد و به هیچ وهمی نمیآید و از هر چیزی که بتوان تصوّر کرد منزّه و والاتر است... خدایی که همهی نامهای نیکو برای اوست، بیآنکه تعدّد نامهایش به تعدّد ذاتش انجامد و او را به اجزاء متعدّد تقسیم کند... چنانکه دو صفت «بینا» و «شنوا» او را به دو کس تبدیل نمیکند و برای او دو جزء پدید نمیآورد، بلکه او در عین بینایی، شنواست و در عین شنوایی بیناست و بینایی و شنوایی، دو اعتبار از صفتی واحد برای اویند که «علم» نامیده میشود؛ چراکه تعدّد را به وجود او راهی نیست و از هر تکثّری در ذات خود منزّه است. [نقد و بررسی ۱۶]
عدم اقامهی اسلام خالص و کامل پس از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم تاکنون، ناشی از عدم حفظ کتاب خداوند یا سنّت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم نبوده است تا پرسیده شود که آیا خداوند قادر به حفظ دین خود بوده یا نبوده است، بل ناشی از عدم عمل به کتاب خداوند و سنّت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم توسّط مسلمانان بوده که از تفریط و تقصیر خود آنان برخاسته است و به خداوند -سبحانه و تعالی- نسبت داده نمیشود؛ با توجّه به اینکه مراد از حفظ دین، آنجا که وظیفهی خداوند شمرده میشود، ایجاد امکان برای دسترسی یقینی مسلمانان به کتاب او و سنّت پیامبر اوست، قطع نظر از اینکه آنان از این امکان استفاده کنند یا نکنند، نه اجبار آنان به استفاده از این امکان افزون بر ایجاد آن؛ چراکه چنین اجباری بر خلاف حکمت و سنّت خداوند است و تکلیف مسلمانان و ثواب و عقاب آنان را لغو میکند. بنابراین، خداوند قادر به حفظ دین خود در طول ۱۴۰۰ سال بوده و این کار را از طریق حفظ کتاب خود از تحریف و جعل خلیفهای برای پیامبرش انجام داده است، ولی مسلمانان به دین او عمل نکردهاند و کتاب او را ضایع و خلیفهی پیامبرش را غایب ساختهاند و با این وصف، خداوند به آنان ستمی نکرده است، ولی آنان خود به خود ستم کردهاند؛ چنانکه فرموده است: ﴿وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَلَكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ﴾؛ «و خداوند کسی نبوده که به آنان ستم کرده است، ولی آنان خود بودهاند که به خود ستم کردهاند». [نقد و بررسی ۱۱]
ظنّی بودن احادیث به استثنای احادیث متواتر، صرفاً «اندیشهی منصور هاشمی خراسانی» نیست، بلکه اندیشهی عموم عالمان مسلمان از همهی مذاهب اسلامی به استثنای گروهی از سلفیان است و واقعیّتی واضح و وجدانی است، تا جایی که به تعبیر برخی عالمان مسلمان مانند نووی (د.۶۷۶ق) در شرح صحیح مسلم، «انکار آن چیزی جز خیرهسری در برابر محسوس نیست»؛ چراکه احادیث واحد طبیعتاً به نحوی هستند که احتمال غلط، تحریف و کذب در آنها وجود دارد و با وجود این احتمال، یقین به صدور آنها حاصل نمیشود... عدم حجّیت ظن، «اندیشهی منصور هاشمی خراسانی» نیست، بلکه صریح سخن خداوند در قرآن کریم است که بارها و با تأکید فرموده است: ﴿إِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا﴾؛ «بیگمان ظن چیزی را از حق کفایت نمیکند» و روشن است که این سخن صریح خداوند، ارشاد به یک حکم عقلی است؛ چراکه عقل نیز تنها یقین را معیار شناخت حق میداند و ظن و شکّ و وهم را با توجّه به وجود احتمال خلاف در آنها، برای شناخت حق کافی نمیداند و روشن است که احکام عقلی، قابل تخصیص نیستند؛ همچنانکه سخن صریح خداوند، آبی از تخصیص است؛ به این معنا که با توجّه به لحن و سیاق قاطع و صریح خود و دلالتی که بر طبیعت ظن دارد، تحمّل تخصیص را ندارد... و این گناه حضرت منصور هاشمی خراسانی محسوب نمیشود! [نقد و بررسی ۱]
خبر منسوب به پیامبر خداوند صلّی الله علیه و آله و سلّم دربارهی پیدایش ۷۳ فرقه پس از او که یکی از آنها «ناجیه» و باقی اهل آتشند، خبری واحد و غیر یقینی است و حضرت منصور هاشمی خراسانی عدم حجّیّت چنین اخباری را در مواضعی از کتاب خود مانند مبحث «رواج حدیثگرایی»، به تفصیل تبیین فرموده است. فارغ از آنکه بیشتر اسناد این حدیث، در نظر اهل حدیث ضعیف شمرده میشود و تتمّهی مشهور آن مبنی بر تعریف فرقهی ناجیه به «جماعت» و تعریف جماعت به چیزی که «پیامبر و اصحاب او» بر آن بودهاند، با توجّه به اختلاف شدید اقوال و افعال اصحاب آن حضرت، قابل التزام نیست، بلکه بوی جعل میدهد. افزون بر اینکه صدر آن با واقعیّت محسوس و بیرونی سازگاری ندارد؛ چراکه پیدایش ۷۳ فرقه پس از پیامبر خداوند صلّی الله علیه و آله و سلّم در میان مسلمانان ثابت نیست، بلکه چه بسا خلاف آن ثابت باشد؛ با توجّه به اینکه فرقههای مسلمان نام برده شده در کتب فرقهشناسی، بسیار بیشتر یا کمتر از این تعدادند و حذف برخی و افزودن برخی دیگر برای تطبیق آنها بر این تعداد، بدون تکلّف فراوان ممکن نیست، بلکه نوعاً ترجیح بلا مرجّح است. [نقد و بررسی ۱۲]
گروهی از مردم کسانی هستند که ممکن است کتاب را بخوانند و به حقایق موجود در آن پی ببرند ولی به دلیل اختناق و فشار حاکم بر فضای سیاسی کشور بترسند و درباره کتاب چیزی نگویند یا اجازه بیان آن را نیابند! چیزی که به این عده باید یادآور شد، ترس از خدا و روز قیامت و ترس از مواخذه الهی است. چراکه محتوای این کتاب چیزی جز اسلام خالص و کامل بر پایه یقینیات یعنی آیات قرآن و سنت متواتر و براهین محکم عقلی نیست و اینها مصداق بارز معروف هستند. بنابراین دعوت به سوی آن مصداق بارز امر به معروف و لذا واجب است. بنابراین کسی که از مواخذه حکومتها بیشتر از مواخذه خداوند میترسد فرد باهوش و عاقلی نیست و اشتباه میکند و زیان خواهد کرد و پشیمان خواهد شد. [مقالهی ۴]
گروهی دیگر برخی از علما و مشاهیر هستند که خبر کتاب را دریافت میکنند ولی چون خود را دانای کل و بیعیب و نقص و بینیاز از پرسیدن و دانستن میدانند، ممکن است به سراغ کتاب نروند یا اینکه کتاب را بخوانند اما غرورشان اجازه ندهد که در برابر حقایق آن سر خم کنند و درباره آن سخنی بگویند. البته این افراد از جهات متعدد در محاسبات خود دچار اشتباه شدهاند. چراکه از یک سو پذیرش اشتباه و اعتراف به یک جهل نه تنها مقام یک نفر ولو جلیل المنزله را پایین نمیآورد بلکه اتفاقاً بیشتر بالا میبرد. از سوی دیگر، بزرگ حقیقی کسی است که در پیشگاه خداوند بزرگ باشد نه در پیشگاه مردم و مشهور حقیقی کسی است که در آسمان مشهور باشد نه در زمین! و تنها کسانی نزد خداوند بزرگ و در آسمان مطهر او مشهورند که از او بترسند و اهل تقوا باشند و حق را ببینند و بشنوند و به زبان آورند و از آن تبعیت نمایند و به سوی آن دعوت کنند. ولی متاسفانه عده کمی این حقیقت بزرگ را در مییابند. وانگهی بالاخره چه این به اصطلاح بزرگان و مشاهیر بخواهند و چه نخواهند، حق راه خود را طی میکند و به سر منزل مقصود میرسد و در آن روز چیزی جز رسوایی برای این گروه باقی نمیماند! لذا عقل حکم میکند که امروز، فکر فردا را بکنند و امروز پا بر غرور خود بگذارند تا فردا پا بر همه چیزشان گذاشته نشود! [مقالهی ۴]
عدهای نیز با پیش ذهنیتهای خود به کتاب مینگرند. هنوز آن را ندیده و نخواندهاند تکذیب میکنند و باطل میشمرند و برچسب های متعددی بر آن میزنند. اینان کسانی هستند که از قبل تصمیم خود را گرفتهاند و اگر کتاب را میخوانند، نه برای فهمیدن و رشد و هدایت بلکه برای عیبجویی و انکار و بهانهتراشی و استهزاء میخوانند و به دنبال حکمت و هدایت نیستند. این عده تنها در آن روز حسرت که چشمها از حدقه بیرون میزند، خواهند فهمید که چه زود تصمیم گرفتند و فریب شیطان را خوردند و معرکه را باختند... گروهی نیز آن قدر متعصباند که به محض دیدن کوچکترین تفاوتی در کتاب با چیزها و کسانی که آنها را قبول دارند، بدون کوچکترین تأملی اختیار از دست میدهند و زبان به هتاکی و فحاشی و توهین و تهمت میگشایند. این گروه نیز تنها روزی حق را میفهمند که به همراه محبوبها و معبودهایشان یک جا وارد آتش دوزخ شوند. آتشی که تعصب کورکورانه و حمیّت جاهلیشان آن را بر افروخته است. آن روز، روز حسرتی عظیم است و از آن روز باید به خداوند پناه برد... برخی نیز آن قدر مقلّدند که بیاجازه مرجع تقلید و مقتدایشان حتی آب نمیخورند، چه رسد به خواندن و درک و التزام به کتاب گرانسنگی چون «بازگشت به اسلام»! اینان نیز به مجرد مواجه شدن با این کتاب چشم میبندند و هر آن چه مرجع تقلید و مقتدایشان گفت همان میکنند. اینان نیز در روزی سخت که مرجع تقلید و مقتدایشان از آنها دستگیری نخواهند کرد با حسرتی بزرگ رو به رو خواهند شد. [مقالهی ۴]
عدهای نیز این کتاب شریف را میخوانند و به معارف آن پی میبرند، اما در غوغای فتنه و آشوب و حاشیهسازی و هوچیگری و تبلیغات مسموم دشمنان خدا فریفته میشوند و بدبین میگردند و دلشان تیره میشود و به جای متن به حاشیه میپردازند و در نهایت از حق دور میشوند. البته تردیدی نیست که این گناه بزرگ، نخست بر گردن آن فتنهگرانی است که از راه خدا باز میدارند و عذابی دردناک در انتظار آنهاست. این هوچیگران با وجود باز بودن دروازه نقد علمی و منطقی، از آن جا که هیچ برهان و منطقی ندارند، دست به آلوده کردن فضا میزنند. اما به هر حال مخاطبان این کتاب شریف باید بدانند که حرکت حقّ تمام انبیاء و اولیاء در طول تاریخ نیز با سمپاشی و توهین و تهمت و فتنهگری مستبدان و مستکبران و زورگویان همراه بوده است و دشمنان خدا همواره با بدترین شیوه فضا را آلوده میساختند و مردم را از راه خدا باز میداشتند. لذا اتفاق جدیدی نیفتاده است و مخاطبان این کتاب شریف باید با آزادگی و انصاف به دلایل و براهین آن نظر کنند و فارغ از احساسات زودگذر و هیجانات کاذب، حق را بیابند و به مقتضایش عمل نمایند ان شاءلله. [مقالهی ۴]
تردیدی نیست که در رأس همهی آرزوها و آرمانهای مشترک مسلمانان جهان، برقراری عدالت جهانی و ریشهکن شدن بیداد و فساد بر روی زمین در سایهی دولت مستقل و حقیقتمدار اسلامی قرار دارد. حکومتی که اسلام از همان روزهای نخستین، وعدهی آن را به مسلمانان داده است و بدون شک هر آرزوی مشروع و صحیح دیگری تنها در این صورت محقّق خواهد شد و همهی مسلمانان جهان، چه التفات داشته باشند و چه نداشته باشند، چنین آرزویی را در سر میپرورند. امّا چیزی که در این میان گروه کثیری از مسلمانان را به اشتباه انداخته و از مسیر اصیل اسلام، منحرف ساخته، این توهّم شوم و بیاساس بوده است که برای تحقّق این آرمان دیرین و آرزوی شیرین، مسلمانان را نیازی به هدایت خداوند نیست و هر گروه از ایشان میتواند از هر روشی که به نظرش درست است، پیروی نماید و هر کسی را که پسندید برای قیادت و رهبری خویش به سوی این آرمان بزرگ برگزیند! امّا به روشنی میبینیم که چنین توهّم شوم و تصوّر خامی تا کنون چه نتایجی به بار آورده و مسلمانان جهان را به چه روزی انداخته است! امروز هر گروه از مسلمانان کسی را بر خود مسلّط ساخته و با حاکم دلخواه خویش بیعت کرده است... از این رو جهل و ظلم و تجاوز و جنگ و بیعدالتی و فقر بر ایشان مستولی شده و سایهی تباهی و سقوط بر سرشان سنگینی میکند. این از آن روست که مسلمانان، خداوند را نادیده گرفتند و مشیّت و ارادهی او را در این امر به حساب نیاوردند و از روشی که او برای رسیدن به این آرمان بزرگ تعیین فرموده بود تخلّف نمودند. مسلمانان فراموش کردند که اذن خداوند و امر او اصل و اساس خلقت و سنگ بنای آفرینش این جهان است و همهی جریانات، معادلات و محاسبات حاکم بر آن جز به خواست و ارادهی او جریان نمییابد و بدون آن حتّی سنگریزهای روی زمین حرکت نمیکند. [مقالهی ۸]
در مقالهی قبل دیدیم که این منتقد متحکّم و کمسواد با بیپروایی و گستاخی تمام، واضحترین امور مانند «ظنّی بودن تقلید» و «عالم نبودن مقلّد» را زیر پا گذاشت و با بیانی آلوده به تحریف، تناقض و مغالطه، برگی دیگر از دفتر رسوایی خویش را ورق زد. همچنین دیدیم که وی از همان ابتدای بحث، سعی نمود با نقل گزینشی دیدگاه علامه، حاشای واضحات و زورگویی، سخن خود را به کرسی بنشاند و از همه عجیبتر آنکه کمترین اعتنایی به دیدگاه علمای بزرگ شیعه که خود را وامدار و مدافع آنان میپندارد، نداشت یا با نظرات آنان به کلّی بیگانه بود!
در ادامه، به بررسی و ردّ شبهات منتقد دربارهی نظریهی ولایت مطلقهی فقیه میپردازیم و من الله التوفیق.
۶) موانع شناخت
بخش سوم:
* نقد:
حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی پس از تبیین عدم جواز تقلید از عالمان، به نظریهی ولایت مطلقهی فقیه میپردازند و آن را غیر ممکن، بلکه اعتقاد به آن را مستلزم افترای بر شارع میدانند؛ زیرا فقیهان نمیتوانند گماشتگان خداوند و سرپرستانی مانند پیامبر باشند؛ با توجّه به اینکه بر خلاف خدا و پیامبرش، از گفته و کردهی نادرست معصوم نیستند.[۱] منتقد شبهاتی در این زمینه مطرح میکند که به صورت مجزّا به آن میپردازیم:
منصور هاشمی خراسانی میگوید: «گروهی از آنان در کشورهایی مانند ایران، دربارهی عالمان خود غلو میکنند و آنها را گماشتگانی از جانب خدا و سرپرستانی مانند پیامبر میدانند و مانند خدا و پیامبر فرمان میبرند؛ چونان یهودیان که خداوند دربارهی آنان فرموده است:...